بررسی و دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق روانشناسی رنگ

بررسی و دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق روانشناسی رنگ دارای نکات کلیدی مبانی نظری و پیشینه تحقیق روانشناسی رنگ,پیشینه تحقیق روانشناسی رنگ,مبانی نظری روانشناسی رنگ,تحقیق پيدايش رنگها

مبانی نظری و پیشینه تحقیق روانشناسی رنگ به صورت کامل و جامع در حجم  78 صفحه در فرمت word

#این مبانی نظری و پیشینه تحقیق، کامل و جامع می باشد.
#رفرنس نویسی و دارای منبع.
#با فرمت ورد و قابل ویرایش.
#از این فایل می توان برای فصل دوم پایان نامه و تحقیق، پروپوزال، پژوهش های علمی و …. استفاده نمود.

بخشی از متن:
از روزگاران بسيار دور، رنگ ها همواره پيرامون بشر را احاطه كرده و وي را تحت نفوذ خود در آورده اند و چندي بيش نيست كه ما قادر به توليد و استفاده از آنها شده‌ايم تا بيش از قرن نوزدهم، فقط تعدادي رنگ و مواد رنگي شاخته شده بودند كه بيشتر آنها گران بودند، به طوريكه استفاده از پارچه هاي رنگي و مواد تزئيني فقط در انحصار ثروتمندان بود. صدها هزار حلزون زندگي خود را از دست دادند تا امپراطور روم بتواند رادي بنفش خود را به تن كند. در صد سال اخير بود كه وضع ياد شده دگرگون شد، نخست از تركيب آنيلين و بعدها از طريق مشتقات قطران زغال و اكسيدهاي متاليك رنگ را به راحتي بدست آوردند. زندگي بشر اوليه تحت تأثير دو عاملي قرار داشت كه خارج از كنترل او بودند اين دو عامل عبارت بودند از روز و شب و تاريكي و روشنايي شب محيطي را پديد مي آورد كه فعاليت بشر را متوقف مي كرد و لذا بشر اوليه به غار خود پناه مي برد و خود را در پوست حيوانات مي پيچيد و به خواب فرو مي رفت. روز موجب محيطي بود كه در آن كار به محل مقدور بودند و لذا بشر اوليه دوباره دست به كار مي شد تا توشه مواد غذايي خود را پر كند يا به جستجوي شكار بپردازد. رنگهاي مرتبط با اين دو محيط عبارتند از رنگ آبي متمايل به تيره آسمان شب و زرد روشن نور آفتاب.
مفهوم رنگ: يك هنرمند واقعي در طي خلق يك اثر هنري، بيش از هر چيز اولويت را به تأثيرات رنگ در كار خويش اختصاص مي دهد. زيرا كه غالباً اين تأثيرات به وضوح در ديدگان مخاطبان وي منعكس مي شود از اين رو است كه هنرمند خلاق بيش از آنكه خود را درگير مقوله هايي چون شناخت خصوصيات فيزيكي و شيميايي عناصر بنيادين رنگ كند، توجه خود را صرف بررسي تأثير عامل رنگ در كار خويش مي كند البته در بسياري از موارد دنياي رنگها چنان در هاله اي از رمز و راز معنويت فرد مي رود كه تأثيرات آن را نه در ديده بينندگان بلكه در تار و پود آنان بايد جست حال براي ما كه در ابتداي راه شناخت مفاهيم اساسي رنگ قرار داريم. اين سؤال پيش مي آيد كه آيا يك هنرمند براي درك مفاهيم زيبايي شناختي رنگ در يك اثر هنري ملزم به آشنايي با يك سلسله اصول و قواعد مشخص است؟ يا اينكه در اين راستا بايد از الهامات دروني و دستاوردهاي ذهني خويش مدد جويد؟ براي پاسخ به اين پرسش كليدي صلاح مي دانيم كه از دانش و تجربيات هنرمنداني كه ساليان زمينه شناخت مفاهيم رنگ، اصول و قوانيني وضع كرد كه تا به امروز به قوت و اعتبار خويش پا بر جا هستند. وي در پاسخ به پرسش مذكور چنين مي گويد: اگر شما بي آنكه در مورد تئوري رنگها مفاهيم اساسي آن مطالعه عميق داشته باشند، موفق شديد كه با استفاده از عامل رنگ آثار برجستة هنري بيافرينيد پس شيوة خويش را دنبال كنيد، و در پي دست يافتن به تئوريهاي جديد رنگ خود را سر در گم نكنيد. اما اگر شكست خود را در زمينة خلق آثار برجسته هنري، ناشي از بي تجربگي و عدم آشنايي با مفاهيم و تئوريهاي جديد رنگ مي دانيد، پس لازم است كه به مطالعه عميق و گسترده در اين راستا دست بزنيد. تئوريها و فرضيات هنري بويژه در قلمرو رنگ ممكن است هنگامي به كار هنرمند بيايد كه وي از لحاظ فكري و روحي، آمادگي لازم براي خلق يك اثر را نداشته باشد. والا هنگامي كه در قله احساسات و عواطف دروني قرار بگيرد، مسئله آفرينش نيز خود به خود حل مي شود. بحث ما بر حل محور انگيزهاي دروني هنرمند و از سوي ديگر دانش اكتسابي وي در زمينه رنگ و فرضيات مختلف آن دور مي زند در اين خصوص و براي روشني مطلب جا دارد كه دنياي موسيقي و آوها را با دنياي نقاشي و رنگها بسنجيم. در عالم موسيقي، ممكن است ما به آهنگسازي برخورد كنيم كه هرچند تجربيات فراواني راجع به تئوري و جزئيات تكنيكي اين هنر دارد، اما به عنوان يك هنرمند خلاف ناموفق است. اين مسأله در مورد يك نقاش نيز صادق است. نقاشي كه چشمه احساسات و الهامات دروني وي خشكيده است، حتي به عنوان بزرگترين تئوريسين رنگ نيز، هرگز قادر به آفرينش شاهكاري هنري نخواهد شد. طبق مطالعات خبرگان و صاحبنظران موسيقي، موتسارت اين نابغة عالم موسيقي در خلق بسياري از شاهكاري مسلم خويش. پيش از آنكه به تفكر پيرامون ذهنيات خويش بپردازد، تا حد قابل ملاحظه اي تحت تأثير الهامات و احساسات آني خويش بوده است.
اين نكته قابل توجه است كه در عصر حاضر مقولة رنگ منحصراً مورد توجه نقاشان و هنرمندان خلاق نيست. رنگ در علم شيمي، در دنياي مد ، عكاسي و ساير زمينه ها توجه همگان را به خود جلب كرده است. هرچند كه اين توجه صرفاً به كيفيات مادي و صوري رنگ محدود نمي شود. به عبارت ديگر رنگ در عصر تكنولوژي، بازيچه اي است بس مبتذل و پيش پا افتاده كه از معنويت جدا مانده و ديگر قادر به انتقال تفكرات عميق و تجربيات حسي هنرمند نيست. رنگها سرشار از نيروهايي بس خارق‌العاده هستند. نيروهايي كه مانند هسته هاي انرژي زا و گرما بخش، تماشاچي خويش را متأثر مي سازند. صرفنظر از تأثيرات مثبت يا منفي كه بر ضمير ناخودآگاه آنها باقي مي گذارند. هنرمند خلاق نه تنها بايد در دنياي بيكران رنگها به سير و سياحت بپردازد و توشه خويش را از تجربه هاي عملي آكنده سازد بلكه همچنين لازم است تا مفاهيم رنگ را در كليه ابعاد بشناسد. اما مهمترين اين ابعاد كه اعتبار مفاهيم زيبايي شناسي رنگ متكي بدانهاست، ابتدا شناخت رنگ به عنوان يكي از برجسته ترين عوامل تركيب بندي و ديگر قدرت رنگ در برقراري ارتباط است ما بين فرستنده كه همان هنرمند خلاق است و گيرنده كه مخاطبين و تماشاچيان را در بر مي گيرد. در بعد اخير هنرمند ناگزير از درگيري با مفاهيم روان شناختي رنگ مي شود. حال كه تا حدي به مفهوم رنگ از دريچه هنر پي برده ايم، جا دارد كه شمه اي نيز درباره واژه رنگ صحبت كنيم. واژه رنگ علاوه بر مفهوم حاضر و مصطلح خود در سير تاريخي زبانهاي فارسي، بر معاني ديگري نيز دلالت داشته است. همچون رنگ در معاني مكر و حيله، خوشحالي، نفي و فايده و يا نوعي بز كوهي، اما بديهي است كه معاني فوق در زبان فارسي امروز متروك شده و ديگر مورد استفاده ندارد. اگرچه هنوز مي توان اذعان داشت كه رنگ در امثال و حكم و اصطلاحات مركب فارسي رايج و به صورت مجازي به كار مي رود چنانكه در تركيب «كسي را رنگ كردن) رنگ ديگر بر مفهوم حقيقي خويش دلالت نمي كند و معاني فريب دادن و گول زدن را القا مي كند. در همين راستا بايد يادآور شويم كه رنگ در حكم يكي از نشانه هاي طبيعي نيز قلمداد مي شود. سرخي در سيماي اشخاص معمولاً نشانه سلامت و صحت طبع، زردي نشانة بيماري و رنجوري، سفيدي يا رنگ پريدگي نشانة ترس، ضعف و يا ناشي از احساسات ديگر بوده است.(دوالو، 1378، ص1)

پيدايش رنگها:
گفته شده اولين رنگي كه پيدا شد آبي آسماني بود، اما نه گياهان بودند و نه هيچ چشمي از حيوانات كه به آن رنگ بنگرد و متأثر شود. بعد از آبي آسماني، آبي دريايي، سپس سبز كلروفيلي نباتات، آنگاه گياهان و حيوانات، كرة خاكي را از رنگهاي گوناگون خود، پر زرق و برق گردانيد.
پس از مرحلة فوق انسان پا به كره خاكي گذاشت و زندگي بشري آغاز شد. او رنگهاي اطراف خود را حس مي كرد ولي متوجه تأثير آنها در وجود خود نبود. آبي آسمان را مي ديد، سبزي درختان را مشاهده مي كرد، سياهي شب و روشنايي روز براي او شناخته شده بود، زردي آتش، قرمزي گلها و بالاخره رنگين كمان توجه اش را جلب مي كردند. او از ترس جانوران هولناك به غارنشيني روي آورد و اشكالي كه بشر اوليه بر روي ديوارهاي غاز منقوش مي كرد هيكل همين جانوراني بود كه او يا آنها در جنگ و جدال بود و معمولاً در به تصوير كشيدن آنها مبالغه مي كرد و آنها مهيب تر و هولناكتر از آنچه بودند نقاشي مي نمود. در هر حال اين نقاشي ها روي ديوار غار ابتدا از چند خط تشكيل مي شود ولي به مرور زمان رنگ نيز جاي خود را در اين بين باز كرد و در واقع نقاشي ها را به قيمت نزديكتر نمود. اولين رنگ هايي كه بشر اوليه به وجود آنها پي برد. سفيد و سياه بود. گردش شب و روز يا به عبارت ديگر ظهور رنگ آبي تيره در شب براي او با استراحت و خواب و سكوت همراه بود و رنگ زرد و روشن روز تداعي كننده فعاليت و كار و كوشش به شمار مي رفت. پس از آشنايي انسان با رنگ سعي مي كرد به تهيه رنگ بپردازد و اشكال روي ديوارها را رنگ كند، مواد اوليه رنگهاي خود را از طبيعت تهيه مي كردند و به تدريج رنگ سازي حرفه اي براي خود ايجاد نمود و رنگ سازي و رنگ رزي به عنوان شغلي براي انسان اهميت پيدا كرد(علي اكبرزاده، 1373ص 12)


دانلود مستقیم فایل