ادبیات و زبان

دریافت تحقیق و مقاله زندگی نامه مولانا | 18021 alis

تحقیق و مقاله ,زندگی نامه مولانا,شعر ایرانی,تحقیق درخصوص شاعران,جوانی مولانا ,,پدر مولانا ,اخلاق وافکار مولانا ,نردبان روحانی ,احکام و آداب سماع ,مولانا عشق اصلی را نزد خدا می داند

تحقیق و مقاله زندگی نامه مولانا

مقدمه
زادگاه
پدر مولانا
جوانی مولانا
اخلاق وافکار مولانا
نردبان روحانی
از مقامات تبتل تا فنا
سماع
احکام و آداب سماع
آثار سماع
معنی سماع
رقص سماع
حالت سماع
غزل های مولوی هر کدام یک سماع است
مولانا عشق اصلی را نزد خدا می داند

 

دانلود تحقیق و مقاله زندگی نامه مولانا

دریــــافت فایـــل

دریافت رابطه سياست و ادبيات | 18025 alis

رابطه سیاست با ادبیات,ادبیات فارسی,تحقیق دانشجویی,دانلود تحقیق

رابطه سياست و ادبيات

1 -بحث‌ رابطه‌ سياست‌ و ادبيات، بحث‌ جديدي‌ نيست، بلكه‌ سابقه‌ آن‌ به‌ دوران‌ يونان‌ باستان، مخصوصاً آثار افلاطون، باز مي‌گردد. در دوره‌هاي‌ بعد نيز، افرادي‌ همانند ژان‌ ژاك‌ روسو به‌ هر دو عرصه‌ توجه‌ داشتند. روسو در كنار نظرات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ خود به‌ نگارش‌ رمان‌ نيز اقدام‌ كرد. برتراند راسل‌ و ژان‌پل‌ سارتر، به‌ عنوان‌ متفكران‌ دورهِ متأخر، در عين‌ ارائه‌ عقايد فلسفي‌ و سياسي‌ – اجتماعي‌ خود، رمان‌هاي‌ جدي‌ نگاشته‌ و حتي‌ فعالان‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ نيز بودند و جايزه‌ نوبل‌ هم‌ دريافت‌ كردند. و باز جديدتر افرادي، مانند ادوارد سعيد، بر نقش‌ روشنفكران‌ در پيوند اين‌ دو رشته‌ تأكيد داشته‌اند. در كنار اين‌ افراد، انديشمندان‌ ديگري‌ را نيز مي‌بينيم‌ كه‌ هنر و ادبيات‌ را مركز ثقل‌ انديشه‌هاي‌ فلسفي‌ و اجتماعي‌ خود قرار داده‌ و حتي‌ نوع‌ نگارش‌ و نثر آنها بسيار اديبانه‌ و شاعرانه‌ است؛ به‌ طوري‌ كه‌ محتوا(Content) و صورت‌(Form) را تا حدود زيادي‌ به‌ هم‌ نزديك‌ نموده‌اند. آثار شوپنهاور و نيچه‌ اوج‌ اين‌ نزديكي‌ است‌ به‌ طوري‌ كه‌ برخي‌ نيچه‌ را بيشتر يك‌ اديب‌ مي‌شناسند

 

دانلود رابطه سياست و ادبيات

دریــــافت فایـــل

دریافت مقاله مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران | 18772 alis

مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران,دانلود مقاله مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران,بررسی مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران,تحقیق مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران

مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران
آثار منثور و منظوم ادبيات کلاسيک ايران که در طي نزديک به هزار سال پديد شده بسيار متنوع است . اين آثار بي شک در عين حال اسناد معتبري است براي شناخت تاريخ ده سده ي اخير کشور ما و به طور کلي براي آشنايي دقيق با جامعه ي سنتي ايران که بسي بيش تر از اين ده سده با تغييرات کمابيش در اين آب و خاک دوام آورده و آميزه اي از نظام اربابي ـ رعيتي، غلام داري و پدر سالاري همراه با استبداد شرقي و نظام خراج بوده است.
اين آثار را مي توان از زاويه هاي گوناگون بررسي کرد: ادبي و لغوي، فلسفي و ايدئولوژيک، تاريخي و جامعه شناسي و غيره. نگارنده يک بار به مطالعه ي اجمالي برخي از مهم ترين آثار ادبي منثور و منظوم ايران در جست و جوي مقوله ها و مسايل اقتصادي دست زد و اين بررسي اجمالي را چنان که اين نوشته نشان خواهد داد، بي فايده نيافته است.
توضيح آن که در سده هاي مياني دانش اقتصاد به معناي امروزي ما مدون نبوده است و برخي مسايل اقتصادي در «علومي» مانند «سياست مَدَن» ، «تدبير منزل» و «علم اخلاق» که اجزاي سه گانه ي «حکمت عملي» ( يکي از دو بخش فلسفه) بوده اند، مطرح مي شده است. ولي از آن جا که در ادبيات ما زندگي با تمام رنگ آميزي خود بازتاب يافته است، حيات اقتصادي و هستي مادي اجتماعي به ناچار بازتابي روشن و برجسته دارد و درباره ي مقوله هايي چون کالا، ارزش، قيمت، پول، بازرگاني و مبادله ي کار و تقسيم کار، مزد، فقر و ثروت و امثال آن در اين آثار مي توان اطلاعات فراوان و گاه جالب و شگفت آوري به دست آورد.
بررسي حاضر به ناچار يک بررسي جامع نيست، بلکه نوعي کار آزمايشي است. بررسي جامع مي تواند، هم مطالبي را که ما بدان پرداخته ايم روشن تر سازد و هم مسايل تازه تري را مطرح نمايد. درباره ي مسايل طرح شده در اين نوشته از جهت تحليل علمي و طبقاتي سخن ِبسياري مي شد گفت، ولي با توجه به حجم مقاله، ما به ذکر مهم ترين نکات و آوردن نمونه هايي چند از آثار ادبي بسنده کرديم، در اين اميد که خواننده ي وارد، خود از اين يادآوري ها سر رشته ي مطلب را به دست مي آورد و مطلب را در نزد خود با تفصيل تجزيه و تحليل مي کند. در تنظيم مسايل نيز شيوه ي ما آن بوده است که نخست به مباحث عام تر بپردازيم و سپس وارد مسايل مشخص تر بشويم، در اين اميد که اين شيوه، آشنايي با اين نوشته را براي خواننده آسان تر مي کند.

* فقر و ثروت
خطه ي ايران پيوسته کشوري غني و سرشار از محصولات طبيعي و صنعتي بوده و اين سخنان مفاخره آميز اسدي توسي در گرشاسب نامه را نبايد حمل بر اغراق کرد:
ز کان شبه و ز کل سيم و زر / ز پولاد و فيروزه و از گهر
هم از ديبه و جامه گونه گون / به ايران همه هست از ايدر فزون
ولي اين سرزمين ثروت خيز به علت نظام هاي اجتماعي ظالمانه اي که در آن برقرار بوده است نعمات خود را ارزاني کساني که آفرينندگان ثروت بودند نمي داشت. در کتاب «آداب السلطنه و الوزاره» تصريح مي شود که:
« زمين گنج پادشاه است و کليد آن به دست رعيت ».
و در حق رعيت نيز مثل سايري بود که مي گويد:
« قالي را تا بزنيد گرد پس مي دهد و رعيت را تا بزنيد پول »
حتا پيش از «کته» و «تورگو» اقتصاددانان فيزيوکرات سده ي هجدهم ميلادي که بر خلاف «مرکانتليست ها» يا سوداگران ( که بازرگاني را منبع ثروت مي شمردند) طبيعت و زمين را چنين منبعي مي انگاشتند، در آثار شاعران ما به اهميت اين موضوع به مثابه منبع عمده ي ثروت توجه شده است. ابن يمين فريومدي که با جماعت زراعت پيشه سر و کار داشت در واقع اين حکم را که مي گويد «التمسوالرزق في خبايا الارض» تأييد مي کند و مي نويسد :
جستن گوگرد احمد، عمر ضايع کردن است / زور بر خاک سيه آور که يکسر کيمياست (١)
درباره ي اين که فقر يا ثروت کدام به تر است، در ادبيات ما بحثي هست. برخي ثروت را و برخي فقر را به تر شمرده اند. حتا ابوسعيد مهنه اي عارف و صوفي مي گفت:
« غنا فاضل تر که فقر، که غنا صفت باري تعالي است و فقر بر وي روانه » .
سعدي که در اين زمينه مانند ديگر زمينه ها نظرياتي گاه سخت متناقض داده است. در ذم فقر و مدح ثروت از جمله مي گويد :
« مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است و ملک قناعت زير نگين رزق معلوم»
هم در خطاب به درويشي که در مدح درويشي و فقر داد سخن مي داد گفته است :
توانگران را وقف است و نذر و مهماني / زکات و فطره و اعتاق و هدي و قرباني
توکي به نعمت ايشان را که نتواني / جز اين دو رکعت آن هم به صد پريشاني
«مرزبان نامه» در معايب فقر مطالبي دارد که طنز و گوازه آن پنهان نيست و در واقع نويسنده در نکوهش ثروت سخن مي گويد. از جمله مي نويسد:
« مرد مقل حال را به وقت گفتار، اگر دُر چکاند بسيارگوي شمرند، اگر مراعاتي نمايد سپاس ندارند، اگر مُواساتي ورزد مقبول نيفتند، اگر حليم بود به بدلي منسوب شود، اگر تجاسر کند به ديوانگي موسوم گردد. باز مرد توانگر را چون اندک هنري بود آن را بزرگ دارند اگر اندک دهشي از او بينند شکر و ثناي بسيار گويند، اگر بخيل باشد کدخدا سر و دانا گويند و اگر سخني نه بر وجه گويد به صد تأويل و تعليل آن را نيکو و شايسته گردانند». (٢)
اسدي نيز در نکوهش فقر و فقيران مي گويد:
کسي نيست بدبخت و کم بودتر / ز درويش نادان دل خيره سر
که نه چيز دارد، نه دانش، نه راي / نژنديست بهره ش به هر دو سراي (۳)
ولي کساني فقر را بر ثروت ترجيح نهاده اند. خواجه عبدالله انصاري در «مناجات نامه» مي گويد :
« علم بر سر، تاج است و مال بر گردن، غُل»
نظامي مي گويد :
فراوان خزينه فراوان غم است / کم اندوه آن را که دنيا کم است
سعدي آسودگي بي چيزان و مُغِلان را بدين شکل توصيف مي کند:
نه بر اشتري سوارم نه چو خر به زير بارم / نه خداوند رعيت نه غلام شهريارم
غم موجود و پريشاني معدوم ندارم / نفسي مي کشم آسوده و عمري به سرآرم
و نيز مي گويد :
قارون گرفتمت که شدي در توانگري / سگ نيز با قلاده زرين همان سگ است
و شاعر ديگري نداري را لباس عافيت مي داند نه دارايي را:
چنين زربفت وقت سوختن گفتار به دارايي / ندارايي لباس عافيت باشد نه دارايي
نظامي مي گويد: هر که تهي کيسه تر است آسوده تر است و از پي کاروان که خطر دزدان و حراميان آن را تهديد مي کند، تهي دستان شاد و ايمن مي روند و سعدي مي گويد: مرد عارف مال گرد نمي آورد و لذا خاطرش مشوش نيست ولي دارندگان متاع به ناچار از دزد مي ترسند .(٤)
سرانجام درباره اين که ثروت مايه ي اعتبار و شخصيت انسان است يا برعکس انسان بر ثروت مقدم است نيز شاعران ما گاه نظريات متفاوتي مي دهند. از جمله فردوسي در وصف «خواسته» يا « چيز» چنين مي گويد :
بپرسيد ديگر که از خواسته / چه داني که دارد دل آراسته
چنين داد پاسخ که مردم به چيز / گرامي است گر چيز خوار است نيز
اگر نيستت چيز لختي بوَرز / که بي چيز را کس ندارند ارز
مروت نبايد اگر چيز نيست / همان جان نزد کَسَت نيز نيست
ولي اسدي بر آن است که جهان به انسان آراسته است و ارزش خواسته و چيز نيز از اوست:
زمانه به مردم شد آراسته / وز او ارج گيرد همي خواسته (۵)
يکي ديگر از مباحثي که در زمينه ي فقر و ثروت در آثار ادبي ما ديده مي شود ابراز حيرت از فاصله ايست که از اين جهت بين مردم وجود دارد و يا آن چيزي که اصطلاحن آن را «تبعيض» يا «سر تبعيض» نام نهاده اند. اگر خداوند عادل است پس چه گونه چنين افراط و تفريطي را روا داشته و گروهي را غرقه در نعمات و جمع کثيري را محروم از اوليه ترين حوايج زندگي پسنديده است. مسعود سعد سلمان با خشم تمام مي نويسد :
نرسد دست من به چرخ بلند / ورنه بگشودميش بند از بند
قسمتي کرد سخت ناهموار / بيش و کم در ميان خلق افکند (٦)
اين نيابد همي به رنج پلاس / وان نپوشد همي ز ناز پرند
يا بابا طاهر عريان همداني مي گويد :
اگر دستم رسد بر چرخ گردون / از او پرسم که اين چونست و آن چون
يکي را داده اي صد ناز و نعمت / دگر را نان جون آلوده در خون
ناصر خسرو علوي قبادياني تبعيض را در مقياس وسيعي مطرح مي کند و مساله ي فقر و ثروت را نيز به ميان مي آورد و مي نويسد :
بار خدايا اگر ز روي خدايي / طينت انسان همه جميل سرشتي
چهره رومي و روي زنگ چرا شد / همچو دل دوزخي و روي بهشتي؟
از چه سعيد اوفتاد و ز چه شقي شد / زاهد محرابي و کشيش کنشتي ؟
چيست خلاف اندر آفرينش عالم / چون همه را دايه و مشاطه تو گشتي؟
نعمت منعم چراست دريا دريا / محنت مفلس چراست کشتي کشتي؟
سر انجام اين بيت امير خسرو دهلوي را نيز که به کوتاهي ولي رسايي، تبعيض اجتماعي را مطرح مي کند ياد کنيم:
يکي گوهر برد بي کندن کان / يکي در کار کان کندن کند جان!

*پول و قدرت اجتماعي آن:
به جاي واژه ي «پول» که امروز متداول است در ادبيات کلاسيک ما واژه ي «زر» يا «سيم» به اقتضاي آن که پول طلا بوده يا نقره به کار مي رفته و گاه خود واژه ي «زر» به معناي اعم پول است. واحدهاي مشهور پول در ايران که از دوران پيش از اسلام مرسوم بوده عبارت است از: دينار، درهم، پشير، دانگ و تسو . دينار که پولي بود از طلا و از ريشه لاتيني Denarius مي آيد و در آغاز اسلام شکل و طراز ما قبل اسلامي آن حفظ شد و سپس از زمان عبدالملک مروان يک « رفرم پولي» انجام گرفت و سکه ها رنگ اسلامي به خود گرفت.
وزن و عيار دينار در آغاز زياد بود و عيارش گاه به صد در صد مي رسيد، ولي از سده ي چهارم هجري آشفتگي فراوان در عيار دينار و وزن آن روي داد که بدان در اشعار و نوشته هاي قرون وسطايي ما اشاره هاي بسياري شده است (۷). اوج اين «بحران پولي» در دوران سلطنت گيخاتو است (٦٩۳ هجري ) که به انتشار پول کاغذي (چاو) براي مدتي دست زده شد و در اثر مقاومت مردم، ايلخان مغول و وزيرش صدر جهان مجبور شدند از آن دست بردارند. واژه ي دِرهم از «دراخما» ي يوناني است و آن پولي از نقره بود. در عيار درهم نيز از دوران آل بويه غش راه يافت و با فلزات پست آميخته شد. واژه ي پشيز با Pecunia شايد هم ريشه باشد. «تسو» ( معرب آن « طسوح» ) و «دانگ» ( معرب آن «دانق» ) که گاه به صورت « تنگه » تلفظ مي شده همه از اجزاي درهم هستند و از فلزات پست ضرب مي شده اند.
بر خلاف اقتصاد فئودالي اروپا، پول و مناسبات پولي در ايران رواج بسيار داشته و نقش پول در جامعه نقشي خطير بوده است و بدين معني در بسياري از نوشته هاي ادبي ما اشاره هاي متعدد به آن شده است، ولي پيش از آن که بدين موضوع بپردازيم، نخست ببينيم پول چيست.
پول کالاي خاصي است که در جريان تکامل توليد کالايي و مبادله، از انبوه کالاها جدا مي شود و نقش ويژه اي مي پذيرد که همان نقش معادل کل است. به اين نکته که پول نقش معادل کل را ايفا مي کند، متفکران ما شايد با استفاده از استنباط يونانيان، آشنايي داشته اند. مثلن خواجه نصير الدين توسي در «اخلاق ناصري» چنين مي نويسد:
« چون مردم مدني الطبع است و معشيت او جز به تعاون ممکن نه … تعاون موقوف بود به آن که بعضي خدمت بعضي کنند. از برخي بستانند به برخي بدهند تا مکافات و مساوات و مناسبت مرتفع نشود. چه نجار چون عمل خود به صباغ دهد، صباغ عمل خود به او، تکافي حاصل آيد. تواند بود که عمل نجار از عمل صباغ بيش تر بود و يا بهتر و بر عکس. پس به ضرورت به «متوسط» و «مقومي» احتياج افتد و آن دينار است. پس دينار «عادل متوسط» است ميان خلق و ليکن « عادلي صامت» است و احتياج به عادلي ناطق باقي».
سپس خواجه نصير مي گويد که آن عادل ناطق انسان است. به باقي بحث، ما را کاري نيست ولي همين نقل قول نشان مي دهد که خواجه نصير پول را «عادل و مُقوِم متوّسط» مي دانسته يعني به نقش معادل کل بودن پول توجه داشته است.
سعدي بيش از ديگر گويندگان ما به قدرت پول در جامعه اشاره کرده است و مي گويد:
هر که به دينار دست رس ندارد، از همه عالم کس ندارد
و نيز:
چه خوش گفت آن تهي دست سلحشور / جُوي زر بهتر از پنجاه من زور
و نيز :
بي زر نتواني که کني با کس زور / زور ده مَرده چه خواهي زر يک مُرده ببار
و نيز :
به زر بر کشي چشم ديو سفيد / به دست تهي بر نيايد اميد
غزالي در « کيمياي سعادت » مي گويد :
هر که زر دارد همه چيز دارد
و فردوسي در اهميت زر چنين مي نويسد :
ترا هست دينار و گنج و درم / چو باشد درم دل نباشد دژم
چنان دان که اين گنج تا پشت توست / زمانه کنون پاک در مشت توست
هم آرايشي پادشاهي بود / جهان بي درم در تباهي بود
دقيقي درچکامه ي معروف خود مي گويد :
به دو چيز گيرند مرمملکت را / يکي تيغ هندي، دگر زرِ کاني
يکي زر نام ملک بر نبشته / دگر آهن آب داده يماني
اوحدي «عاشق بي درم» را زبون مي خواند و عمادي شهرياري در همين مضمون مي نويسد:
سئوال کردم گُل را که بر که مي خندي / جواب داد که بر عاشقان بي دينار
و کمال الدين اسمعيل نقش پول را در پوشاندن معايب معرفتي و اخلاقي و آراستن صاحب عيب به فضيلت ها بدين طرز بيان مي کند:
گر تو خري، ترا ز خري هيچ نقص نيست / تا مر تراست سيم به خرواره در خره (٨)
و در همين زمينه و درباره همين انديشه سنايي نقش «چيز» (ثروت) را برجسته مي سازد و در حديقه الحقيقه مي گويد :
پير با چيز هست خواجه، عزيز / پير بي چيز را که داشت به چيز
و نيز در همين مضمون مسعود سعد سلمان با اندوه تلخ شِکوِه کنان مي نويسد :
ابلهي کن ! برو! که تره فروش / تره نفروشدت به عقل و تميز
چيز بايد، که کار در عالم / چيز دارد، که خاک بر سر چيز
و سرانجام اين شعر معروف را در ستايش زر و توصيف قدرت آن، که جمال الدين قزويني در «تاريخ گزيده» آورده است و سخت نمونه وار است ذکر کنيم.
اي زر تويي آن که جامع اللذاتي / محبوب جهانيان به هر اوقاتي
بي شک تو خدا نه اي، وليکن به خدا / ستار عيوب و قاضي الحاجاتي
و مثل سايري است که : «از شما عباسي، از ما رقاصي» و « آدم پول داشته باشد، کوفت داشته باشد». ولي با همه ي مزاياي پول و مشکل گشايي و معجز نمايي آن، تملک آن در شرايط جامعه سنتي ما پيوسته مايه ي دردسر بود. اولن به سبب کثرت دزدان و حراميان و قبايل چادر نشين که کاروان ها را غارت مي کردند و به شهرها مي تاختند و کاروان سراها و تيمچه ها و دکان ها را به تاراج مي بردند و از ثروتمندان باج مي گرفتند، دوم به سبب همدستي شحنگان و عسسان و محتسبان با دزدان و زورگويي دايمي آن، سوم به سبب خراج ها و سيورسات و تحفه هاي سنگين که پادشاهان و اميران و عمال آن ها مي ستده اند و بازرگانان و ديگر ثروتمندان را اشکلک مي گذاشتند و به چوب مي بستند تا اقرار به مال داري کنند و آن را عرضه ي حضور نمايند. شعرهاي فراواني از اين حالات و حوادث حکايت مي کند. مولوي توصيه مي کند که بايد زر خويش را مانند دين خود و مقصد مسافرت خويش پنهان داشت که گفته اند:«اُستُر ذَهَبَکَ و ذِهابک و مذهبک».
در بيان اين سه کم جنبان لبت / از ذهاب و از ذهب و ز مذهبت
مولوي توجه داشت که فقدان امنيت راه ها و کثرت حراميان و غارتيان مانع رونق تجارت است و تا امنيت واقعي برقرار نشود، امکان بسط فعاليت بازرگاني نيست. وي مي گويد :
شمع تاجر آن گه است افروخته / که بود رهزن چو هيزم سوخته
اوحدي مراغه اي در منظومه ي « جام جم » شاه را به مجازات شحنگان و عسسان ِ شريک دزد و رفيق قافله تشويق مي کند و مي گويد :
گر تو را تيغ حکم در مشت است / شحنه کش باش، دزد خود کشته است
دزد را شحنه راه و رخنه نمود / کشتن دزد بي گناه چه سود؟
دزد با شحنه چون شريک بوَد / شحنه دزد و مال هر دو ببرد
به حرامي چو شحنه شد خندان / به حرمدان فرو ببرد دندان
مَهل اي خواجه کاين زبون گيران / شهر ويران کنند و ده ويران
امير خسرو دهلوي به شاهان پند مي دهد که به نام « خراج» دست به تاراج مردم نزنند و ميگويد :
شناسنده بايد خداوند تاج / که تارج را نام ننهد خراج
نصيحت امير خسرو ما را به ياد نصيحت ديگري مي اندازد که تفصيلش در « سياست نامه» ي خواجه نظام الملک آمده است و آن گفت و گويي است که ما بين احمدبن حسن ميمندي وزير معروف غزنويان با سلطان محمود مي رود و ما اين داستان را عينن از سياست نامه نقل مي کنيم:
« چون سلطان محمود از دَعَوات خواندن (٩) فارغ شد، قبا در پوشيد، کلاه بر سر نهاد و در آينه نگاه کرد. چهره خود بديد. تبسم کرد. احمد حسن را گفت: « داني که اين زمان در دل من چه مي گردد؟ » گفت:« خداوند بهتر داند». گفت: «مي ترسم که مردمان مرا دوست ندارند، از آنچه که روي من نه نيکوست و مردمان به عادت پادشاه نيکو روي دوست دارند». احمدحسن گفت: « يک کار مي کن که ترا از زن و فرزند و جان خويش دوست تر دارند و به فرمان تو در آب و آتش روند». گفت:« چه کنم ؟» گفت: « زر را دشمن گير، تا تو را دوست دارند !».
البته اين نصحيت وزير عبث بود، هم سلطان محمود و هم پسرش مسعود ( به تصريح مکرر در مکرر ابوالفضل بيهقي در تاريخ مسعودي) عادت داشتند که به ضرب چوب و شکنجه و به هر بهانه از ثروتمندان و متمکنين و بازرگانان پول بستانند. زيرا آيين استبداد شرقي آن ها را بر جان و مال رعايا مسلط ساخته بود. ابوالفضل بيهقي اين دسپوتيسم را در اين عبارت به خوبي بيان کرده است که:
«جهان بر سلاطين گردد. هر کسي را که برکشيدند، نرسد کسي را که گويد: چرا چنين است؟ که مأمون گفته است در اين باب: نَحنُ الدّنيا ، من رَفَعنا اِرتَفَعِ و من وَضَعنا اِتضع». (١٠)
جور و ستم وحشيانه ي سلاطين و امراي مستبد پيوسته نه تنها مايه ي کساد بازرگانان و نهفته شدن زر، بلکه موجب اختلال کامل اقتصاد و دل سردي عمومي و سقوط قيمت ها و فرار اهالي مي شد. حمداله مستوفي در « عقد العلي في موقف الاعلي » اين حکايت نمونه وار تاريخي را آورده است :
« اسمعيل گيلکي که پادشاه طبس بود روزي از دروازه شهر بيرون آمد، يکي را ديد که بزغاله اي داشت و به شهر مي برد، امير گفت : « اين بزغاله را از کجا خريده اي؟» گفت: « اي امير! سال ديگر از دولت تو به مرغي باز خرم».
نظامي در« مخزن الاسرار » مي گويد :
گر مَلِک اينست و چنين روزگار / زين ده ويران دهمت صدهزار
در چنين اوضاعي زر داشتن، چنان که گفتيم مايه درد سرهاي بسيار بود، لذا در اشعار کلاسيک ما بسيار به اين نکته بر مي خوريم که درويشي و نداري از آن جا که مايه ي ايمني است بر ثروتمندي ترجيح دارد. از آن جمله :
شُکرها مي کنم در اين ايام / که تهي دست گشته ام چو چنار
زان که چون گُل اگر زرم بودي / دست گيتي مرا نهادي خار
بسِتندي به صد شکنجه و چوب / به قياس جماعت زر دار
امير خسرو دهلوي مي گويد :
ايمن بود از شکنجه، درويش / زر هر چه که بيش تر بلا بيش
و مکتبي اين داستان را که به صورت هاي گوناگون در کتاب ها آمده است مي آورد :
بود سوداگري توانايي / همسفر با حکيم دانايي
از قضا کردشان کسي آگاه / کز کمين بسته اند دزدان راه
خواجه گفت آه اگر مرا دانند / آن چه دارم تمام بستانند
گفت داناي روزگار که آه / گر ندانندم اين گروه تباه
ترس از غارتگران و شاهان و شحنگان و حراميان و تاراجگران، صاحبان زر را به دفينه سازي وا مي داشت و زر و سيم و جواهر به خاک سپرده مي شد تا از دست يغما در امان باشد. شاعران ما به اين دفينه سازي با نظر منفي مي نگرند و آن را نشانه ي ممسک بودن و پرهيز از بخشندگي و علامت بي خردي مي دانند، سعدي مي گويد :
« سيم بخيلي وقتي از خاک به در آيد که او به خاک رفته است ».
و نيز مي گويد :
به زير زمين در، چه گوهر چه سنگ / کز او خورد و پوشش نيايد به چنگ
و امير خسرو دهلوي مي گويد :
درم در جهان بهر خوش خوردنست / نه از بهر زير زمين کردن است
زري را که در گور کردي به زور / چو گورت کند، سر برآرد به زور
و ابن يمين فريومدي گويد:
گر تمتع نباشد از زر و سيم / چه زر و سيم چه سفال و حجر
و اين نيز از وحيد قزويني است:
ز جمع مال ندانم نشاط ممسک چيست
که همچو کيسه، زر از بهر ديگري دارد
و از اين نمونه ها بسيار است.

پي نوشت ها:

١- حکم عربي يعني « روزي را در گوشه و کنار زمين طلب کنيد » در شعر ابن يمين « گوگرد احمر» اشاره است به يکي از دواهاي افسانه آميز کيمياگري که با در دست داشتن آن تبديل مس به زر ممکن مي شد . ابن يمين مي گويد خاک سياه جانشين واقعي گوگرد احمر است و لذا بايد زور و تلاش را متوجه آن ساخت.
2- اين سخنان ياد آور وضعي است که مارکس در « سرمايه » براي نقش آراينده و پيراينده ي پول مي آورد.
۳- جالب است که هم سعدي و هم اسدي بر آنند که چون مرد فقير به واسطه ي فقر از عهده ي اجراي مراسم مذهبي بر نمي آيد پس «در هر دوسراي» دچار نژندي و پريشاني است.
٤- نظامي : «هر که تهي کيسه تر آسوده تر»
و نيز :
از پي کاروان تهي دستان / شاد و ايمن روند چون مستان
سعدي :
آن کس که از دزد بترسد که متاعي دارد / عارفان جمع نکردند و پريشاني نيست
۵- طبيعي است اين سخن اسدي متضاد سخن پيشين اوست. شاعران به اقتضاي حال و مقال و در سير داستان هايي که مي سروده اند به ناچار دچار چنين قضاوت هاي متفاوتي مي شدند و اين امر تا حدي طبيعي و گزير ناپذير است .
٦- يعني در ميان مردم بيشي و کمي ثروت، فقر و غنا را برقرار ساخته است.
۷- مثلن ناصر خسرو مي گويد : زر چون به عيار آيد کم بيش نگردد / کم بيش زري باشد کان باغش و بار است
و مولوي مي گويد : طالب زر گشته جمله پير خام / ليک قلب از زر نداند چشم عام
اين شعرا اتفاقن در دوران رواج غش در دينار و درهم مي زيسته اند.
٨- درخره يعني دربار
٩- يعني خواندن دعا
١٠- يعني ما جهانيم، هر که را بر کشيم و مقام دهيم ، برکشيده مي شود و هر کس را فرو گذاريم و دچار خذلان سازيم افتاده مي شود.

 

دانلود مقاله مقوله هاي اقتصادي در ادبيات کلاسيک ايران

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق معرّفی نسخه های خطی دیوان فدایی یزدی | 19882 alis

تحقیق, معرّفی, نسخه, های, خطی, دیوان, فدایی, یزدی

معرّفی نسخه های خطی دیوان فدایی یزدی
میرزا سیّد یحیی متخلّص به «فدایی» فرزند میرزا محمّد علی وامق (مؤلّف تذکرة میکده که با خط خوش فدايي به رشته تحریر در آمد) و نوة میر محمد باقربن محمد سعيد بن محمد امین حسینی حسنی یزدی ، عالم دینی و ادیب و شاعر سدة سیزدهم هـ.ق است. فدايي در مدرسه مصلّای صفدرخان به تحصیل و تدریس مشغول بود و در ادبیات عرب و صرف و نحو به ویژه علم نحو تبحّر داشته و دارای آثاری چون مستيقظ و منظومه در نحو است که نسخه هایی از آن در کتابخانة وزیری یزد نگهداری می شود. او جدای آشنایی با علوم عربی، فردی ادیب و شاعر بود که از اقسام شعر بیشتر به غزل و رباعی تمایل داشته و مهارت او در سرودن ماده تاریخ در دیوانش زبانزد است.
و پدرش میرزا محمد علی وامق او را فردی خوش اخلاق، سالک، پرهیزکار، خوش حافظه و دارای خطی نیکو و طبعی روان دانسته است و در وصف او گوید:
«فرزند دلبند این صداقت اندیش،و به دو واسطه هم نام جد امجد نامی خویش. اسمش میرزا سید یحيي و دل پژمردة این افسرده را موجب سرور و احیا، از جمله طلّاب علوم سعادت مرسوم و سادات رفیع الدرجات این مرز و بوم به علوم عربیّت مربوط و جواهر زواهر نکات نحویه را گنجور حافظه اش مضبوط نموده. مدت العمر در مصلّای صفدرخان به تعلیم و تعلّم و تفهیم و تفهّم به سر برده و با ارباب فضل و کمال طریق مجالست و مخالطت سپرده و در طریق سلوک احدی را از وي گله‌مند ندیده و سخن شکایتی و نسب جنایتی درباره‌اش نشنیده، بلکه خود نیز در عالم پدر فرزندی از سلوک او هرگز نرنجیده ام.
مجملاً کثیر القبول و قلیل الفضول، خالی از مکر و حیله و امین قوم و قبیله، طبعش عالی و دلش از حقد و حسد خالی، از لهو و لعب دور و دلش به صحبت ارباب کمال مایل و مسرور، طبع روان و از اقسام شعر بیشتر به غزل و رباعی تر زبان است و منتخب اشعارش بیشتر از همه معاصرين و شعرای بلاغت آیین اهل این زمان است. خداوند بی منّت جلّ اسمه، سعادت و عاقبت را روزی و نصيب او فرماید.»
فدايي با به یادگار گذاشتن دیوان شعری از خود در سال 1282 هـ .ق بر اثر ابتلا به بیماری وبا چهره در نقاب خاک کشید.
سه نسخه خطی بسیار نفیس از اشعار او در کتابخانه وزیری یزد نگهداری می شود که بک نسخه آن به شماره 3689 مجموعه ای از غزل، قصیده و رباعی است که فدايي با فخامت و متانت و استواری کلام در مدح و منقبت رسول اکرم (ص) و حضرت علی (ع) و ائمه اطهار شروع کرده و این مدح و ستایش امامان در جای جای دیوان نمود دارد و به کرّات از الكن بودن زبان و ناقابل بودن شعر خود در مدح و توصیف آنها داد سخن داده است.
اگـر چـه قابل مدح تونیست شعر رهی زلطف گوش ده و کن قبول و خرده مگیر
و از خالق بی همتا به واسطة قسم دادن به امامان و اولیاء الله تقاضای عفو و بخشش می نماید.
بزرگوار خدایا به حق هشت و چهار که حاکمانند امروز و شافعان فردا
که در گذر ز گناهان ما سیه رویان علی الخصوص فدايي که هست مدح سرا
همیشه تا که عدو را به دوزخ است مکان مدام تا که محب راست در جنان مأوا

او در زمرة شاعرانی است که برای مسائل اخلاقی، دینی و اجتماعی اهميت به سزایی قايل است و در رابطه با مسائلی چون ازدواج دختران، توجه به نماز و روزه، دروغ و غمّازی، آبرو، غرور، به غفلت گذراندن عمر، غم نان خوردن انسانها، ذمّ اهل بازار و … لب به سخن گشوده است.
آنان که گشته یکسره عالم خرابشان افتاده از غرور به گردن طنابشان
کردار نا صواب کنند و عجبتر آنک بس فخرهاست از عمل نا صوابشان
ظلم کسان کنند و ثوابش نهند نام ایزد مگر دهاد جزای ثوابشان
مال کسان خورند به زور، این غریب نیست کز یاد رفته یکسره یوم الحسابشان
چندان جفا کنند که گردیده اند خلق در ناله و فغان شب و روز از عذابشان
بهر نانی که بود قسمت تو چند مسکین غم بیهوده خوری
عمر تو هست گرامی تر از آن که غم بوده و نابوده خوری

 

دانلود تحقیق معرّفی نسخه های خطی دیوان فدایی یزدی

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق ارتباط اسطوره و حماسه به پايه ي شاهنامه و منابع ايراني | 19879 alis

تحقیق, ارتباط, اسطوره, و, حماسه, به, پايه, ي, شاهنامه, و, منابع, ايراني

ارتباط اسطوره و حماسه به پايه ي شاهنامه و منابع ايراني

مقدمه
حماسه از تركيب چند عنصر تشكيل مي شود كه يكي از آنها اسطوره و مايه هاي اساطيري است و احتمالاً به سبب تشخيص يا اهميت بيشتر اين عامل نسبت به عناصر سازنده ي ديگر ، بعضي از محققان حماسه را صورت تغيير يافته ي اسطوره و برآمده از بطن آن دانسته اند. دلايل اصلي و يكي از تبديل اسطوره به حماسه بر پايه ي روايات و منابع ايراني (بويژه شاهنامه) عبارتست از :
حركت فكري بشر از روزگار اسطوره زيستي / باوري به دوران اسطوره پيرايي و در نتيجه ي آن ، در آمدن اساطير به قالب هاي خرد پذيرند.
عصر پهلواني ملت ها و گزارش روايات و معتقدات اساطيري بر پايه ي پندها و نگرش هاي طبقه جنگجويان جابجايي مكان ، نقل يك داستان ، يا رواج يك باور و اسطوره و دگرگوني هاي ناشي از ان در داستان هاي حماسي متأخرتر تصرفات و دخالت هاي روايان به هنگام نقل از روايات.
با تأمل در زمينه هاي اساطيري داستان ها و موضوعات حماسي ايران ، به طور عموم ده نوع و روابطه زميني شدن ميان اسطوره و حماسه وجود دارد :
1- محدوديت زماني
2- حد مكاني
3- كاهش صبغه قدسي و مينوي زميني شدن
4- جابجايي يا دگرگوني
5- شكستني
6- انتقال
7- قلب يا تبديل
8- ادغام يا تلفيق
9- حذف
10- فراموشي
میان اسطوره و حماسه ارتباطی اسطوره و بنیادین وجود دارد. چنان که از یک منظر حماسه صورت ادبي و روايي مدون و منظم اسطوره تلقي مي شود، چون هم در مرحله پيدايش و هم خصوصاً تحرير و تثبيت نهايي، محصول دوراني بوده كه ذوق و ذهن انسان به روزگار باستاني اسطوره سازي و اسطوره گرايي ، پرورده تر و منتظم تر بوده است، از همين روي در حماسه غالباً با يك ساختار داستاني وحدت مند و تقريباً منطقي و متوالي روبرو هستيم، حال آنكه در اسطوره صبغه ي روايي يا اصلاً ديده نمي شود و يا بسيار ضعيف و نامنسجم است.
درباره اين نظر كه اسطوره به حماسه تبديل مي شود يا به بياني ديگر، حماسه از درون اسطوره بيرون مي آيد، به اين نكته بايد توجه داشت كه اين يك حكم كلي است و بعضي از مصداق هاي اساطيري و حماسي را در بر مي گيرد زيرا اسطوره همواره و حتماً به حماسه تبديل نمي شود. (سركارايي 1371) .
پس هرگز نمي توان لزوما]ً براي همه موضوعات ، عناصر و اشخاص حماسي، زمينه يا پيشينيه ي اساطيري جستجو كرد، بطوري كه مثلاً رستم با آن همه نامداري و اعتبار در شاهنامه و فرهنگ ايران ، صرفاً يك شخصيت حماسي است و در اسطوره هاي شناخته شده هند و ايراني نبايد در جستجوي پيش نمونه ي اساطيري وي بود. اين موضوع (يعني : بنيان اساطيري بخشي از داستان هاي حماسي) بيشتر به سبب وجود دو خاستگاه مختلف ذهني و اجتماعي براي اسطوره و حماسه است. اسطوره گزارشي از نگاره هاي ذهني انسان باستاني درباره ي جهان و موجودات است، اما حماسه ، روايت ذهن همان انسان در دوراني متأخر با نيازها و ويژگي هاي ديگر كه در عين حال، بعضي از معتقدات و مايه هاي ديرين اساطيري و گاه نيمه مقدس خود را و اغلب بصورت ناخودآگاه در ضمن سروده ها و داستان هاي حماسي نگه داشته است.
نظريه تبديل اسطوره به حماسه، به ويژه در ميان اقوام هند و اروپايي ، از

 

دانلود تحقیق ارتباط اسطوره و حماسه به پايه ي شاهنامه و منابع ايراني

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق درآمدي بر ادبيات توصيفي | 19873 alis

تحقیق, درآمدي, بر, ادبيات, توصيفي

درآمدي بر ادبيات توصيفي

درآمدي بر ادبيات توصيفي
بخش عظيمي از ادبيات ثاني فارسي ما ماهيتي «توصيفي» دارد. توصيف هنرمندانه‌ي شاعر از «طبيعت»، «خود» و «جامعه» درون مايه‌هاي ارزشمندي است كه ادبيات ما را عمق و غنا بخشيده است. شاعران بزرگي هم چون رودكي، خرمي، منوچهري و عنصري از دوره‌ي آغازين شعر فارسي توصيف زيبايي‌هاي طبيعت پيشين تاز و آغازگر بودند. ابتكاران و نوآوري‌هاي چنين شعرايي در وصف شب، روز، صبح، غروب، باغ و ستان، زمين و آسمان و فصل‌ها و . . . . حاكي از انس و الفتي است كه با طبيعت داشته‌اند.
توصيف «طبيعت» در ديگر دوره‌هاي ادبي با فراز و نشيب‌هايي هم چنان ادامه يافته است و هم چنان ادامه دارد. توصيف از «خود» را در آثار شاعران گذشته و امروز با زمينه‌هاي متعددي چون شرح و بيان غم‌ها و شادي‌ها و تأملان شخصي و عاطفي مي‌بينيم. قسمت عمده‌اي از رباعي‌ها دو بيتي‌ها، غزليات، شكواييه‌ها و حسبيه‌ها تشريح و توصيف «من» شاعر هستند. شاعران با بحر سخن خويش، اين «من» و «خود» آدمي را آن چنان به تصوير كشيده‌اند كه با وجود تكرار شدن ‌ها همواره دل‌پذير مانده و طراوت و شادابي خود را از دست نداده‌ است. خواه «من» عاطفي و شخصي باشد يا «من» اجتماعي وقت، آن گونه كه در حماسه‌ها مي‌بينيم.
عرفان عميق و پر مايه‌ي ادبيات فارسي از جمله آثار بزرگاني چون سنايي، عطار، مولوي و حفظ از توصيف «هستي مطلق» و مظاهر صنع او سرشار است. اين نخستين از ادبيات ما در ادبيات جهان كم نظير است و به همين جهت، هرم زمان مي گذرد جايگاه آن برتر و پذيرش جهاني آن وسيع‌تر و مطلوب تر مي گردد. توصيف «اجتماع» و جلوه‌هاي آن، هم چون «وطن»، «آزادي» «عدالت» و . . . در ادبيات مشروطه ظهور يافته است و امروز بيش‌تر از گذشته خود را مي‌نماياند و «ادبيات متعهد» ما مبتني بر آن است.
شفيعي كدكني
محمد رضا شفيعي كدكني در سال 1318 در كدكني نيشابور به دنيا آمده است تخلص او سرشك ميباشد شعرهاي سرشك غالباً رنگ اجتماعي دارد. اوضاع اجتماعي ايران در دهه‌هاي چهل و پنجاه در شعر او بصورت تصويرها، رمزها، كنايه‌ها به تصوير كشيده شد. كسي كه از آن احوال باخبر است و نيز با طرز تعبير شعر اين خصيصه را تشخيص خواهد داد حتي گاه يك درون مايه را در اشعار م تعدد به صور گوناگون جلوه‌گر خواهد ديد بي گمان اندوخته‌هاي فراواني كه وي از زبان و ادب فارسي براي خويش اندوخته در اين راه رهگشايش در زمينة شعر و ادب فارسي است. و در ميان شاعران نسل خويش كم نظير است. سرشك افزون بر بهره‌مندي از قريحه و فطرت شاعري در شعر خويش از ديدگاهي انساني و اجتماعي سخن مي‌گويد و چون از فرهنگ ايران و زبان فارسي بهره درست دارد مي‌تواند انديشه‌ها و دريافتها و پديده‌هاي زيباي جهان شاعرانه خود را بصورتي دلكش و زيبا به ما عرضه كند.
آثار سرشك شبيخون 1344- زمزمه 1344 دژبان مرگ 1347 در كوچه باغهاي نيشابور 1350 مثل درخت در شب باران 1356 از بودن و سرودن 1356 بوي جوي موليان 1356
7- محمد رضا شفيعي كدكني (م. سرشك): يكي از پرمايه‌ترين و آگاهترين شاعران روزگار ماست. وي هم از فرهنگ ايراني و هم از فر هنگ اسلامي به فراواني، برخوردار است و در سالهاي اخير از ادب و فرهنگ غرب سر چهرة‌ بسيار گرفته است. كتاب «صور حال» و مقالات او دربارة‌ قافيه و شعر، و مصاحبه‌ها و مقاله‌هاي وي در زمينة ادب معاصر ايران نشان مي دهد كه از هنر و شعر و ادب فارسي و عربي، آگاهي زيادي دارد.
شفيعي، شاعري را با غزل آغاز مي‌كند و مجموعة «زمزمه‌ها» كه در سال 1344 منتشر شده، نمودار توانائي و آگاهي وي از شعر كلاسيك فارسي است و به خصوص قدرت او را در غزل سرائي تائيد مي‌كند. با وجود اين، به ورودي قالب و بيان شعر نسبي را رها مي‌كند و به سوي شكل و زيان

 

دانلود تحقیق درآمدي بر ادبيات توصيفي

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق شرح ابيات مثنوي بيت 1598 تا 1649 | 19884 alis

تحقیق, شرح, ابيات, , مثنوي, بيت, 1598, تا, 1649

موضوع تحقيق :
شرح ابيات مثنوي
بيت 1598 تا 1649

1598 ) بامدادان آمدند آن مادران خفته اُستا همچو بيمار گران
نثر : آن مادران بامدادان آمدند در حاليكه در حاليكه اُستا همچون بيمارگران خفته بود.
معني : صبح مادران به خانه استاد آمدند و استاد مانند يك بيمار وخيم الحال خوابيده بود.
بامدادان : صبح اول وقت / گران :‌وخيم الحال / بيمار گران : بيمار وخيم الحال
1599) هم عرق كرده ز بسياري لحاف سريسته،‌دو كشيده در سجاف
نثر : غم از بسياري لحاف عرق كرده است و هم سرخود را بسته و دو را در سجاف كشيده است.
معني: از بس لحاف روي او انداخته بودند عرق كرده بود و سرش را نيز بسته بود و صورتش را زير لحاف پنهان كرده بود.
زبسياري: از زيادي / سربستن: كناه از بيمار بودن/ سجاف : فاصله بين دو پرده ، باريكه اي كه در حاشيه جامه مي دوزند.
1600) آه آهي مي كند آهسته او جملگان گفتند هم لا حول گو
نثر: او آهسته آه آهي مي كند و جملگان نيز لا حول گو گفتند.
معني :‌استاد آهسته آهسته زير لحاف آه آهي مي كرد و همه حضار نيز از تعجب لاحول و لاقوه الا باالله مي گفتند.
آه آه : ناله كردن از درد بيماري / جملگان : حاضران – اطرافيان
1601) خير باشد اوستاد اين درويش جان تو ،‌ما را نبودست زين خبر
نثر :‌اوستاد اين دردسر خير باشد به جان تو قسم ما را از اين حادثه هيچ خبر نبود
معني : مادران به استاد گفتند : انشاء الله كه خير است قسم به جان عزيزت كه ما از اين موضوع بي خبر بوديم
خير باشد: به نيكي و خير سپري مي شود / دردسر: بيماري ، گرفتاري / جان تو : قسم به جان تو
1602) گفت : من غم بي خبر بودم از اين آگهم مادر غران كردند، هين
نثر : استاد گفت : من هم از اين بيماري بي خبر بودم هم اكنون كودكان مادر غران مرا آگاهم كردند
معني :‌استاد گفت : البته من هم از اين مسأله خبر نداشتم بلكه آن بچه هاي مادر فلان مرا آگاه كردند.
اين طرز تعبير كه مادران اطفال را در پيش روي خودشان غر و قحبه مي خواند هم با طرز بيان معلم مكتب كه به سادگي و كودك زباني معروف است مناسبت دارد و هم ساده خيالي هنرمندانة گويندة مثنوي را رنگ بلاغت عام پسند ؟؟ مي دهد *)
* سرني : ج 1 ص 142.
غران : غر و قحبه شخصي در جلوي درويش
1603) من بدم غافل به شغل قال و قيل بود در باطن چنين مرنجي ثقيل
نثر: من به دليل مشغول بودن به شغل قال و قيل (تدريس) از وجود چنين بيماري سختي در باطن خودم غافل بودم.
معني : من مشغول قيل و قال و بحث و درس بودم و در نتيجه از اين رنجوري و بيماري غافل بودم و نمي دانستم كه باطناً دچار اين بيماري سخت شده ام.
[در اينجا «معلم» كنايه از عالمان علوم رسمي است كه چنان در قيل و قال و بحث و جدال فرو ميروند كه از نقايص روحي و اخلاقي خود غافل مي شوند.]
غافل بودن : كنايه از عدم آگاهي از وجود چيزي / شغل قال و قيل : شغل معلمي و تدريس

 

دانلود تحقیق شرح ابيات مثنوي بيت 1598 تا 1649

دریــــافت فایـــل

دریافت کارورزی سه رشته ادبیات (کنش پژوهی) | 22432 alis

کارورزی,کارورزی 3,کارورزی سه,کارورزی ادبیات,گزارش کارورزی ادبیات,کارورزی ادبیات کنش پژوهی,کنش پژوهی ادبیات

کارورزی سه رشته ادبیات (کنش پژوهی) در قالب word و در حجم 15 صفحه:

بخشی از متن:
بعد از اینکه چندین  جلسه ازطول دوره کارورزی ام سپری شد و اولین تدریس خود را شروع کردم با نحوه تدریس وراهکار های آن آشنا شدم و معیارو حدو اندازه سواد و فعالیت  دانش آموزان به دستم آمد تدریس درس جلسه بعدی را که (گروه فعلی و ویژگی های آن ) بود نیز عهده دار شدم و قرار شد که بامعلم راهنمایم جناب آقای …….. به صورت مشارکتی تدریس کنیم. . برای اینکه   بتوانم خوب و به طور کامل درس آینده را برای دانش آموزان تدریس کنم قبل از تدریس مطالعه کردم و طرحی از مطالبی که قرار بود تدریس کنم  در یک کاغذ جمع بندی کردم .بالاخره روز یکشنبه فرا رسید و من برای تدریس گروه فعلی و ویژگی های آن کاملا آماده شده بودم .بعد از ورود به کلاس همراه آقای عظیمی و حضور و غیاب دانش آموزان دو سه دقیقه با دانش آموزان  صحبت کردم و پس از احوال پرسی با دانش آموزان درس گروه فعلی و ویژگی های آن  را شروع به تدریس کردم قسمتی از این درس زمان افعال بود که دانش آموزان سال های قبل با آن آشنا شده بودند در مورد زمان ها سوالاتی مطرح نمودم که  اطلاعاتشون خوب بود وخوب حضور ذهن داشتند و با یک اشاره می فهمیدند وتشخیص می دادند ونیازی به صرف وقت اضافی  نبود . بعد از بیان سه زمان اصلی فعل ( 1- ماضی 2- مضارع 3-آینده) و بیان زیر مجموع های هر کدام ویژگی های فعل را که( 1- شخص2- زمان 3- گذروناگذر 4- وجه 5- معلوم و مجهول)بود توضیح دادم آنها سه ویژگی اول (1- شخص     2-زمان3-گذروناگذر )را سال گذشته آموخته بودند اول آنها را یادآوری کردم و بعد وجه و معلوم و مجهول را تدریس نمودم .  بعد از به اتمام رسیدن تدریس از آنها خواستم که اگر سوالی دارند مطرح نمایند تا رفع اشکال شود  بعد از رفع اشکال مثال هایی برای آنها در وایت برد نوشتم و در آخر جلسه از  خودآزمایی دو سه مورد را نمونه وار حل کردیم وبقیه را به عهده آنها گذاشتم و خودشان  توانستندبه تنهایی بنویسند و من آنها را ارزشیابی کردم ولی نمره ای در نظر نگرفتم هدفم این بود که مطالب جا بیافتد و مفید واقع شدن یا نشدن تدریس به دستم بیاید ولی بعد از ارزشیابی متوجه شدم که بیشتر دانش آموزان مطالب را یاد گرفتند .

 

دانلود کارورزی سه رشته ادبیات (کنش پژوهی)

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق نيكويي در اشعار شاعران | 22520 alis

نيكويي در اشعار شاعران ,نيكويي در شعر سعديحكاياتي از بوستان با موضوع نيكوكاري

نيكويي در اشعار شاعران ه
نيكويي در شعر سعديحكاياتي از بوستان با موضوع نيكوكاري –
مقدمه :تو نيكي مي كن و در دجله اندازمثل معروفي ، برگرفته از اشعار سعدي است كه در پايان مثنوياتش آمده است :
تو نيكويي كن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز
كه پيش از ما چو ما بسيار بودند
كه نيك انديش و بدكردار بودند
بدي كردند و نيكي با تن خويش
تو نيكو كار باش و بد مينديش(1)
اما ماجرا چيست؟ چرا بايد نيكي و احسان را در دجله افكند؟ داستان اين مثل مشهور را ابوالمعالي كيكاووس بن وشمگير در قابوس نامه چنين مي آورد:
در روزگار متوكل ، ‘ فتح ‘ فرزند خوانده ي او مي خواست شنا بياموزد، اما در حين آموزش در دجله گم شد، پس از هفت روز او را سالم يافتند و به گمان آن كه گرسنه است آب و غذا برايش بردند؛ اما اظهار سيري كرد و گفت : هر روز بيست نان بر طبقي نهاده بر روي آب مي رسيد و از آن سير مي شدم ، بر هر ناني هم نوشته بود: ‘ محمد بن الحسين الاسكاف’. متوكل فوراً براي يافتن فرد مزبور جايزه اي مقرر كرد، سرانجام او را يافتند و دليل كارش را پرسيدند ، او نيز چنين گفت : ‘ يك سال است كه نان در آب مي افكنم، زيرا شنيده ام: نيكي كن و به رود انداز كه روزي بر دهد.’ متوكل نيز گفت : ‘ اكنون ثمره ي آن نيكي يافتي ‘ سپس پنج روستا را در اطراف بغداد به او بخشيد. (2)
اگر چه مؤلف قابوس نامه در صحت اين داستان اظهار مي دارد كه فرزندان اين مرد را در بغداد ديده ، ولي در صورت عدم صحّت هم ، از اهتمام فراوان گذشتگان ما به كار خير و عمل نيك نشان دارد.

 

دانلود تحقیق نيكويي در اشعار شاعران

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق مراحل خوشنويسي و آداب و وظايف خوشنويسان | 22527 alis

مراحل خوشنويسي و آداب و وظايف خوشنويسان , ,آغاز و انجام خوشنويسي

مراحل خوشنويسي و آداب و وظايف خوشنويسان

آغاز و انجام خوشنويسي به شش دوره منقسم است: ابتدائي ، متوسطه ، خوش ، عالي ، ممتاز ، استادي از ميان علاقه منداني كه قدم در راه فراگيري اين هنر مي گذارند كمتر كسي يافت مي شود كه تمام اين راه را طي كند و به استادي برسد. بيشتر آنان در رسيدن به يك ، دو ، يا سه دوره ي آن توفيق مي يابند ؛ زيرا كاري پر زحمت و مشكل است كه فقط عشق و علاقه آسانش مي كند و در خور حوصله هر كس نيست مخصوصاً زندگي ماشيني امروز و مشغله ي زندگي متنوع، كمتر به اشخاص اجازه مي دهد كه به اين هنر ارزنده بپردازند و در اين راه پيشتر روند و جز دلباخته اي به ادامه و تكميل آن نمي پردازد. لكن قدر لازم براي هر با سواد اين است كه اگر چه مدت كوتاهي ، نزد استاد ، با مختصري از اصول و قواعد صحيح نوشتن كلمات و تركيبات آن آشنائي پيدا كند ، تا حدي كه خطي خوانا و روشن داشته باشد و بيننده و خواننده را در آن رغبتي دست دهد و اين خود طي دوره ي ابتدائي و رسيدن به آغاز دوره ي متوسطه حساب مي شود. از اين پس به نسبت علاقه مندي و فعاليت و استعداد مي تواند به مراتب بالاتر برود تا اينكه به ترتيب، دوره هاي خوش و عالي و ممتاز را بگذراند و كم كم به مقام استادي نايل گردد.
لذا براي فراگير ِ مبتدي لازم است روي حروف و كلمات سرمشق استاد دقت كند و حركات و گردشهاي آن را در نظر بگيرد ، هر چند كه بد و ناصاف نويسد به صبر و حوصله كلمات را در حد و اندازه ي سرمشق نقل و تكرار كند و تا مدتي بدون سرمشق و از پيش خود چيزي ننويسد و پيوسته از شيوه و اسلوب استاد پيروي نمايد تا به نيروي طبع و قابليت، شيوه و ربط استاد را به دست بياورد و دستش در اين كار قوت يابد. لازم است كه قلم مشق را به اندازه ي درشتي و ريزي خط سرمشق انتخاب كند و از مشق كردن روي سرمشقهاي ناقص كه استادانه نيست برحذر باشد و تا جايي كه ممكن است روي خط بد و ناقص نگاه نكند. سلطانعلي مشهدي گويد:
جمع مي كن خطوط استادان نظري مي فكن در اين و در آن
طبع تو سوي هر كدام كشيد جز خط او دگر نبايد ديد
تا كه چشم تو پر شود ز خطش حرف حرفت چو دُر شود ز خطش
پس از اينكه خط او نيرو گرفت گاهگاه از ذهن خود كلمات و عباراتي بنويسد و آنگاه با خط استاد و سرمشقها مقايسه كند و يا به نظر استاد برساند.
به طوري كه استادان اشاره فرموده اند مشاقي و تمرين را سه مرحله است: نظري، قلمي ، ذهني(يا خيالي).

 

دانلود تحقیق مراحل خوشنويسي و آداب و وظايف خوشنويسان

دریــــافت فایـــل