حكومت

دریافت تحقیق انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى | 20035 alis

تحقیق, انتقادگرى, و, انتقادپذيرى, در, حكومت, علوى,

انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى
مقدمه
امروزه، يكى از جدّى ترين مسايل فلسفه سياسى، نقش مردم در تعيين نوع و هدايت سمت و سوى حكومت است. حضور مردم در صحنه سياسى، نمادهاى گوناگون دارد كه از مهمترين آنها، حضور نقادانه و جست و جوگرانه مردم در نوع رفتار و منش مسؤولان حكومتى است. بشرِ جايزالخطاء اگر به حال خود واگذارده شود، آن چنان در تهاجمِ انواعِ عواملِ فساد، خودباخته مى شود كه گاهى بى آن كه خود بفهمد، در كمند شيطان گرفتار آمده و در عين حال، در پندار خود، خويشتن را راه يافته مى يابد.
خطر اين گونه مردمان، اگر در پستهاى حكومتى قرار گيرند، صد چندان است. به گفته امير مؤمنان عليه السلام: «فليست تصلح الرعيّة الّا بصلاح الولاة»؛[1] صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد حاكمان منوط است. هر چه دستگاههاى كنترل كننده فساد قدرت، زيادتر باشد، ضريب امنيت معنوى و صلاح واليان بيشتر خواهد بود و شايد بر پايه همين فلسفه است كه خداوند، با اين كه خود، براى ثبت اعمال بندگان، كافى است و نيازى به مراقبى ديگر نيست، فرشتگان و جوارح را نيز مراقب رفتار آنها قرار داده است. در دعاى كميل آمده است: «و كُلُّ سيّئةٍ أمرْتَ بإثباتها الكرام الكاتبين الذين وكّلتهم بحفظ ما يكون منّي و جعلتهم شهوداً عليّ مع جوارحي و كنتَ أنْتَ الرّقيب علىّ من ورائهم …؛[2] پروردگارا! ببخش از من، هر گناهى را كه به فرشتگان نويسنده خودت، دستور ثبت آن را دادى؛ همانها كه به حفاظت از اعمال من گمارده اى و آنان را شاهدان بر من، همراه با جوارحم قرار دادى و خود، از وراى آنان، بر من مراقبى.»
حضور مستمر مؤمنان در صحنه و نقد و ارزيابى دايمى نسبت به هم، بويژه از اركان و عاملان حكومت، نيك فطرتان و پاك نهادانِ پندپذير را، همواره، در حال صلاح نگه داشته و سست نهادان فرعونْ منش را، يا ساقط و يا كنترل و يا بى اعتبار خواهد ساخت و بر عكس، بى تفاوتى آنان، ميدان را براى عناصر بدخواه دين و دنياى مردم و پيروان خط شيطان، خالى نگاه خواهد داشت.
با توجه به مطلب بالا، شايسته است كه موضوع «نقد و انتقاد از دولتمردان» از ديدگاه امام على عليه السلام بررسى شود.
از آن جا كه دامنه بررسى همه جانبه اين موضوع، نوشته اى مبسوط را مى طلبد، در اين جا، تنها، به برخى از عنوانهاى اساسى اين موضوع مى پردازيم.
مفهوم انتقاد
جوهرى، در صحاح مى گويد: انتقد الدراهم: «أخرج منها الزيف … ناقَدَهُ: ناقَشَهُ في الأمر؛ درهمهاى ناخالص را از مجموعه آن جدا كردن، انتقادِ درهمهاست و نقد كسى، به معناى مناقشه كردن با او در باره چيزى است.[3]
فيروزآبادى مى گويد: «ناقده: ناقشه»[4] و طريحى مى نويسد: «انتقدت الدّراهم: إذا أخرجت منها الزّيف»[5]. اين، همان سخن جوهرى است.
در «منجد» آمده است:
«نقد نقداً و تنقاداً الدّراهم و غيرها: ميّزها و نظرها لِيعرفَ جيّدها من رديئها. و [نَقَدَ الكلامَ: أظهر ما به من العيوب و المحاسن … و ناقده مناقدةً: ناقشه في الأمر …،
نقد درهم، به اين است كه آنها را از هم جدا كرده و به دقت نگريسته تا خوب و پست آن از هم شناخته شوند. و نقد سخن، اظهار كردن عيبها و محاسن آن است … .[6]
از مجموع كلمات لغويان، استفاده مى شود كه انتقاد، حركتى است اصلاح گرانه، با قصد پالايش و زنگارزدايى و نجات حقيقت چيزى از نفوذ باطل در حريم آن و برگرداندن طبيعت شخص و يا امرى از آميختگى به ناخالصى و غش، به سوى خلوص و فطرت ناب آن.
عيب جويى و انتقاد
در روايات بسيارى، از عيب جويى و سرزنش مؤمن، به شدت نهى شده است.[7]
امير مؤمنان عليه السلام مى گويد:
… و مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغير نَفْسِهِ، تَحَيَّر في الظلمات و ارْتبكَ في الهلكات، و مدّت به شياطينُه في طغيانه و زَيَّنَتْ له سيّ ءَ اعماله؛
هر كس، خود را به غير خويش، مشغول كند، خود را در تاريكيها، سرگردان، و در مهلكه ها، گرفتار كرده و شياطين، او را به تجاوز كشيده و زشتيهايش را، در نظرش، نيكو مى نمايند[8].
عيب جويى و انتقاد، هر دو، در ردّيابى عيوب و ابراز آن به صاحب عيب، مشابه و يكسانند، و تفاوت، تنها، در دو امر است:
1ـ منشأ عيب جويى، حسادت و انتقام جويى و خودخواهى و خباثت نفس است، ولى خاستگاه انتقاد، نوع دوستى و عواطف انسانى و تعهّد ايمانى است. (انگيزه فاعلى)
2ـ هدفى كه عيب جو از اين كار خود تعقيب مى كند، آزاردهى و تخريب شخصيت و در هم شكستن طرف مقابل خويش است، در حالى كه غرضِ انتقادگر، اصلاح و زدودن عيوب و رو به كمال بردن شخص مورد انتقاد است. (انگيزه غايى)
نهى از منكر و انتقاد
از امورى كه تشابه و تجانس بسيار زيادى با انتقاد دارد، نهى از منكر است كه از اهمّ واجبات اسلام شمرده مى شود، ولى در عين حال، فرقهايى با هم دارند. از مهم ترين آن فرقها، اين است كه هر نهى از منكرى، خود، نوعى انتقاد هم هست، ولى ممكن است در جايى، انتقاد صورت پذيرد، ولى نهى از منكر بر آن منطبق نباشد. براى مثال، چنانچه از كسى، كارى صادر شود كه اين عمل، او

 

دانلود تحقیق انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق اهداف حكومت اسلامى | 20065 alis

تحقیق, اهداف, حكومت, اسلامى,

________________________________________
اهداف حكومت اسلامى
حكومتها بر حسب ماهيت و مصدر مشروعيت مى خويش اهداف و مقاصدى دارند كه در جهت نيل به آن تلاش مى‏كنند.هدف مهم حكومتهاى غير دينى، تأمين نيازهاى مادى و معيشتى مردم خود است .اما حكومتهاى دينى علاوه بر غايت فوق دغدغه‏ى دين و ارزشهاى آن را نيز دارند.
حكومت اسلامى هم به نوبه خود، دغدغه‏ى تأمين سعادت دنيوى و اخروى جامعه‏ى خود را دارد .كه تبيين آن مجال ديگرى مى‏طلبد.استاد شهيد با استناد به روايت ذيل امام على (ع) اهداف كلى حكومت اسلامى را تشريح مى‏كند.كه به اختصار ذكر مى‏شود.
امام على (ع) ضمن رد هدف جاه طلبگى و تحصيل مال و منال دنيا در حكومت خويش، مى‏فرمايد .
و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الأصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك. (62) .بازگشت به اسلام راستين: هر دينى به مرور زمان، اصول و ارزش‏هاى آن كه راه سعادت و تكامل انسان‏اند، مورد بى‏مهرى و كم توجهى مردم يا گروه خاصى قرار مى‏گيرد.چه بسا، اصول آن «فروع» و فروع آن «اصول» انگاشته شود.كما اين كه امر فوق درباره‏ى احكام و آموزه‏هاى اجتماعى اسلام اتفاق افتاده است.مثلا ارج و تكريم دين از آزادى، عدالت و مخالفت با تبعيض طبقاتى از آموزه‏هايى است كه گوهر آنها طى قرون متمادى بر مسلمانان ناشناخته مانده بود .و كشف و عرصه‏ى آن يك هدف مقدس براى حاكم اسلامى است كه دغدغه‏ى دين دارد.
به ديگر سخن حاكم اسلامى در اولين گام بايد دين را از غير دين تفكيك كرده و آموزه‏هاى ناب و سره آن را ـ كه مطابق فطرت و سازگار با هر عصرى است ـ به تشنگان معرفت و جهانيان عرضه نمايد.
تعليمات ليبراليستى در متن تعاليم اسلامى وجود دارد.اين گنجينه‏ى عظيم از ارزشهاى انسانى كه در معارف اسلامى نهفته بود، تقريبا از سنه‏ى (1320) به بعد در ايران به وسيله‏ى يك عده از اسلام شناس‏هاى خوب و واقعى وارد خود آگاهى مردم شد.يعنى به مردم گفته شد، اسلام دين عدالت است.اسلام با تبعيض‏هاى طبقاتى مخالف است.اسلام دين حريت و آزادى است. (63)
استاد در تبيين فراز اول روايت فوق (لنرد المعالم من دينك) مى‏گويد.
يعنى بازگشت به اسلام نخستين و اسلام راستين، بدعت را از ميان بردن و سنت‏هاى اصيل را جايگزين كردن، يعنى اصلاحى در فكرها و انديشه‏ها و تحولى در روح‏ها و ضميرها و قضاوت‏ها در زمينه خود اسلام. (64)
2.توسعه‏ى اقتصادى: برخى بر اين گمانند كه دين و حكومت دينى همه هم و غم خود را معطوف نيازهاى معنوى و اخروى مردم نموده و بدينسان از عمران و آبادى و توسعه كشور باز مى‏ماند .در حالى كه خود دين عكس آن را بيان مى‏كند.به اين معنا كه توسعه‏ى اقتصادى كشور آن هم به نحو شاخص و چشمگير جزء اهداف حكومت دينى و اسلامى است.امام على (ع) به عنوان جانشين مقام نبوت و حاكم اسلامى در خطبه‏ى فوق به وضوح به اين هدف تاكيد مى‏كند.
استاد در توضيح «نظهر الأصلاح فى بلادك» مى‏گويد.
«نظهر الأصلاح فى بلادك» خيلى عجيب است! «نظهر» يعنى آشكار كنيم، اصلاح نمايان و چشمگير، اصلاحى كه روشن باشد.در شهرهايت به عمل آوريم.آن قدر اين اصلاح اساسى باشد كه احتياج به فكر و مطالعه نداشته باشد.علايمش از در و ديوار پيداست.به عبارت ديگر، سامان به زندگى مخلوقات تو دادن، شكمها را سيراب كردن، تن‏ها را پوشاندن، بيماريها را معالجه كردن، جهل‏ها را از ميان بردن، اقدام براى بهبود زندگى مادى مردم، زندگى مادى مردم را سامان دادن. (65)
باز حضرت على (ع) در فرمان معروف خود به مالك اشتر، يكى از وظايف حاكم را عمران شهرها «عمارة بلادها» ياد مى‏كند. (66)
3.اصلاح روابط اجتماعى: يكى ديگر از اهداف حكومت دينى اصلاح روابط طبقات مختلف جامعه است مثلا حكومت با طرفدارى از مظلوم به احقاق حق وى از ظالم در هر مقام و منصبى كه باشد، بپردازد و امنيت جامعه را به نحوى تنظيم نمايد كه طبقات مختلف جامعه به يكديگر تعدى نكنند.و اين امنيت دو طرفه است يعنى در جامعه‏ى اسلامى بايد سرمايه‏هاى مردم از امنيت كامل برخوردار باشند و كسى به آن تعدى نكند و در سوى ديگر، در صورت تعدى شخص متمول به حقوق ضعيف بايد حكومت از آن دفاع كند.
شهيد مطهرى درباره حفظ امنيت سرمايه و اجتماع مى‏گويد.
[حضرت على (ع) در آن فرمانى كه به مالك اشتر نوشته است ـ جمله‏اى دارد كه عين آن در اصول كافى هم هست ـ به او مى‏فرمايد.مالك! تو بايد به گونه‏اى حكومت بكنى كه مردم تو را به معناى واقعى تأمين كننده‏ى امنيت‏شان و نگه‏دار هستى و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند. (67)
و درباره‏ى تأمين امنيت قضايى براى تمامى طبقات خصوصا قشر آسيب پذير و ضعيف مى‏گويد .
امير المؤمنين مى‏فرمايد كه من اين جمله را غير مرة يعنى نه خيال كنى كه يك بار بلكه مكرر از پيغمبر شنيدم كه: «لن تقدس امة حتى يؤخذ للضعيف حقه من القوى غير متتعتع» ، «پيغمبر

 

دانلود تحقیق اهداف حكومت اسلامى

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى | 20061 alis

تحقیق, انگيزه, هاى, مخالفت, با, حكومت, علوى

انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى
نبى اللّه ابراهيم زاده آملى
مقدمه
امام على بن ابى طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشينى منصوص از رسول گرامى اسلام(ص)، پس از كشته شدن خليفه سوم، در تاريخ بيست و پنجم ذى حجه سى و پنج هجرى (ششصد و چهل و چهار ميلادى)[1]، با همه استنكافش از پذيرفتن حكومت و خلافت، با اقبال عمومى و اصرار آنان براى پذيرش منصب حكومت ظاهرى، مواجه شد، و با بيعت آنان و در رأس همه، بيعت اصحاب پيامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدى امر حكومت و خلافت بر مسلمانان گرديد.
در باره حكومت ظاهرى امام على(ع) و به تعبير ديگر، حكومت علوى، چند مسأله از مسلّمات تاريخى است.
نخست اينكه امام(ع) در فضاى كاملاً آزاد سياسى ـ اجتماعى و با اقبال عمومى و اشتياق توده هاى مردم مسلمان و بيعت از روى ميل و اختيار آنان، به حكومت رسيد؛ چون، مردم پس از پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حكومت پيشينيان و انواع تبعيضها، بى عدالتيها و فساد و تباهى، به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعيض آميز و ستم آلود، پايان دادن به دوران حكومت خليفه پيشين و تعيين خليفه جديد است، لذا پس از وى، به در خانه وصى و جانشين بحق پيامبر(ص) حضرت على(ع) روى آوردند و دست بيعت به سويش گشودند و به طور جدى، خواهان حكومت علوى بودند و در برابر عدم پذيرش امام(ع) اصرار ورزيده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند. امام(ع) در اين باره فرموده است:
«ازدحام فراوانى كه مانند يالهاى كفتار بود [به هم فشرده و انبوه] مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف، مرا احاطه كردند [و] چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم زير پا له شوند! آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو سو پاره شد! مردم همانند گوسفندانى [گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در ميان گرفتند.[2]
مانند شترهاى ماده اى كه به فرزندان خود روى آورند، به سوى من روى آورديد و مى گفتيد: «بيعت! بيعت!». من، دستم را بستم و شما آن را مى گشوديد. من، آن را از شما برمى گرفتم و شما به سوى خود مى كشيديد.»[3]
طبرى نيز نقل مى كند كه امام على(ع) در برابر اصرار مردم بر بيعت، فرمود: «اين كار ـ بيعت ـ را نكنيد. اگر من، وزير و همكار امام مسلمانان باشم، بهتر از اين است كه امير و حاكم بر مسلمانان باشم.»، اما آنان گفتند: «به خدا سوگند! ما، تو را رها نمى كنيم تا اين كه با تو بيعت كنيم.»[4]
دوم اينكه امام(ع) پيش از اين، براى رسيدن به امامت و حكومت ظاهرى و زعامت سياسى ـ كه آن را حق مسلّم خود مى دانست ـ از هر گونه تلاش و اقدام ممكن، خوددارى نورزيد، اما پس از قتل عثمان، با وجود اقبال عمومى و اصرارشان براى حكومت و زعامت سياسى، از پذيرش آن ابا ورزيد. راز اين اكراه و امتناع چيست؟
راز اين امتناع، براى پژوهندگانى كه از اوضاع آن مقطع زمانى آگاهى دارند و از روحيات و ويژگيهاى شخصيتى امام على(ع) نيز شناختى، هر چند اجمالى، دارند، روشن است؛ زيرا، منصب خلافت و حكومت ظاهرى براى آن حضرت، يك هدف و يك ارزش اصيل نبود تا آن را به هر قيمتى كه شده و در هر شرايط سياسى و اجتماعى بپذيرد و از پذيرفتنش نيز خوشحال شود، بلكه حكومت، براى آن بزرگ پيشواى دينى و برترين اسوه كمالات انسانى و الهى، چنان كه خودش بارها بار فرمود[5]، وسيله اى براى پياده كرده احكام نورانى اسلام ناب محمدى(ص) و نشر و تبليغ فرهنگ غنى قرآنى و بسط عدالت همه جانبه سياسى و اجتماعى و اقتصادى و رفع تبعيض و ستم از جامعه اسلامى بود.
امام(ع) با ارزيابى اوضاع موجود و ملاحظه دگرگونيهايى كه در جامعه به وقوع پيوسته و ضد ارزشها، جايگزين ارزشها شده و مردم، از فرهنگ اصيل اسلام ناب محمدى و احكام قرآنى فاصله گرفته بودند، به خوبى مى دانست كه حكومت كردن بر چنين جامعه اى و سامان دادن اوضاع نابه سامان اجتماعى و دفع تبعيض و فساد و بى عدالتى ها و باز گرداندن اوضاع به وضعيت دوران پيامبر(ص) كارى بس دشوار و بلكه محال است، بنابراين، از پذيرش حكومت خوددارى مى كرد.
دشوارى تغيير اوضاع، از آنجا ناشى مى شد كه از يك سو، عموم مردم، با فضاى آلوده و وارونه دوران حكومتهاى پيشين، بويژه دوران عثمان، خو گرفته بودند و آماده پذيرش احكام اسلام ناب و رعايت اصول ارزشى و عدالت اجتماعى و اقتصادى نبودند و از سوى ديگر، كارگزاران نظام حكومتى ـ كه همگى، به جا مانده از دوران حكومت عثمان و يا خلفاى پيش از او بودند و بسيارى از آنان، اگر نگوييم همه آنان، دستشان در اخذ و مصرف بيت المال، به نحو دلخواه، باز بود و در اين زمينه، فعال مايشاء بودند، به هيچ قيمتى حاضر نبودند از شغلها و پستهاى آب و نان دار خود دست بكشند و مطيع امام(ع) ـ كه تنها به ارزشها فكر مى كرد ـ گردند.
اين، واقعيتى است كه در بسيارى از سخنان امام(ع) به آن تصريح شده است:

 

دانلود تحقیق انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق عوامل ناپايدارى حكومت علوى | 20307 alis

تحقیق, عوامل, ناپايدارى, حكومت, علوى

عوامل ناپايدارى حكومت علوى
… حكومت چند ساله امام على(ع) پس از حكومت نبوى(ص) بهترين نمونه از يك حكومت اسلامى است. درسهايى كه مى توان از روند تشكيل، تداوم و زوال اين حكومت آموخت نه تنها براى پيروان آن حضرت به عنوان بهترين تربيت يافته مكتب اسلام (در حد اولين امام معصوم(ع)) بلكه براى هر ناظر و تحليل گر تاريخى هم فراوان است. وقتى گفتارهاى نغز و پربار امام(ع) را هم، در كنار واقعيتها و رخدادهاى مقطع تاريخى اين حكومت بيفزاييم آنگاه جريان هدايت بخشى و درس آموزى آن عميق تر و وسيع تر مى شود. بررسى همه جانبه مقطع تاريخى حكومت علوى(ع) موضوع تحقيق بلكه تحقيقهاى مفصلى مى تواند قرار گيرد. آنچه در يك مقاله مى توان انتظار داشت كاوش در برخى از جنبه هاى اين موضوع است.
يكى از جنبه هاى قابل بحث و بررسى در حكومت علوى(ع) «عوامل ناپايدارى» اين حكومت است. بررسى عوامل ناپايدارى مترتب بر اين است كه اصل ناپايدارى را بپذيريم. يعنى اول بايد اثبات كنيم كه حكومتى ناپايدار است سپس به علل و عوامل آن بپردازيم. البته در يك بررسى صرفاً علمى و ذهنى بدون توجه به واقعيتهاى خارجى هم ممكن است به طور كلى «عوامل ناپايدارى» را بررسى كنيم، چه بر اين باور باشيم كه از نظر تاريخى و واقعيت خارجى هم چنين ناپايدارى وجود داشته يا نه. اما موضوع سخن در اينجا واقعيت خارجى حكومت علوى(ع) است.
1ـ مفهوم ناپايدارى حكومت
اگر پايدارى يك حكومت را به معناى دوام و هميشگى آن با ساز و كارها و ساختارهاى يكسان بپنداريم هيچ حكومتى به اين معنا پايدار نيست. به قول ابن خلدون دولتها مانند اشخاص عمرهاى طبيعى دارند كه با طى كردن آن از بين مى روند.[1] اما پايدارى مى تواند به اين معنا باشد كه حكومت با عمر طبيعى خود باثبات و استوار باشد به گونه اى كه بتواند در مقابل حوادث گوناگون مانند جنگهاى متعادل، شورشها، نارضايتى هاى مقطعى و … خود را حفظ كند و در راستاى اهداف تعريف شده خود گام بردارد. در چنين حكومتى اگر دولت مردان آن و بلكه رييس حكومت هم طى حوادث غير منتظره اى از صحنه خارج گردند تزلزل عمده اى حاصل نمى شود. مفهوم ناپايدارى حكومت مقابل اين معنا است. حكومتى ناپايدار است كه با حوادثى از اين قبيل متزلزل يا نابود گردد.
2ـ ناپايدارى حكومت علوى(ع)
قبلاً لازم است توجه شود كه اگر از ناپايدارى حكومت علوى(ع) سخن مى گوييم به معناى غفلت از حقانيت خود اين حكومت چه در معناى فقهى سنّى آن و چه در معناى كلامى و فقهى شيعى آن نيست. پايدارى و ناپايدارى حكومتها امرى است واقعى و خارجى كه تابع علل و عوامل مختلفى است و هم مى تواند در باره حكومتهاى حق و هم در باره حكومتهاى ناحق بررسى شود.
واقعيت اين است كه هر ناظر آگاهى به تاريخ اسلام حكومت چندساله اميرالمؤمنين امام على بن ابى طالب(ع) را حكومتى ناپايدار مى بيند، حكومتى كه از ابتدا تا انتهاى خود درگير جنگهاى داخلى بزرگ و ريشه دارى در جامعه اسلامى است نمى تواند حكومت پايدارى باشد. شاهد ديگر، تاب نياوردن اين حكومت است پس از شهادت امام على(ع) با وجود شايستگى هاى غير قابل ترديد و احترام عمومى كه براى جانشين آن حضرت، امام حسن مجتبى(ع) به عنوان سبط پيامبر اكرم(ص) سراغ داريم، حكومت اسلامى تحت هدايت ايشان بيش از چند ماه دوام نيافت. سرزنشها و شكايتهاى فراوانى كه امام على(ع) در باره مردمان كوفه در آن زمان دارد نشانه روشن ديگرى است از ناپايدارى اين حكومت.[2] اين در حالى است كه كوفه نسبت به ساير بلاد اسلامى اقبال بيشترى به اين حكومت داشته است و در واقع كوفه بازوى حكومت علوى(ع) است. اساساً استقرار حضرت در كوفه كه پس از سركوب فتنه گران جنگ جمل صورت گرفت بر پايه اين بينش بود كه براى تثبيت حكومت، مركز قرار دادن كوفه بهترين انتخاب است. وقتى حضرت در ربذه براى تجهيز و آماده كردن نيرو در برابر برافروزندگان جنگ جمل هست، طبق

 

دانلود تحقیق عوامل ناپايدارى حكومت علوى

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق ماهيت و چگونگی حكومت ديني | 20406 alis

تحقیق, ماهيت, و, چگونگی, حكومت, ديني,

فصل اول : ماهيت حكومت ديني
مقدمه
دين و سياست
دين و سياست مقوله‌اي است كه از منظرهاي مختلفي مي‌توان به آن نگريست؛ نگاه تاريخي به اين مقوله، متفاوت از نگاه جامعه‌شناسانه به آن است و اين هر دو غير از نگاه نظريه‌پردازي سياسي به پديده‌ي تركيب دين و سياست است.
نگاه تاريخي عهده دار بررسي عملكرد و پي‌آمدها و نتايج حكومت هاي ديني در طول تاريخ است. تاريخ انساني گونه‌هاي متنوعي از حكومت ديني را شاهد بوده، گونه‌هايي كه يكسان از بوته‌ي آزمايش تاريخي خويش سرافراز بيرون نيامده‌اند. اگرحكومت حق مدار و عدل پرور برخي انبيا و اولياي الهي، برگ زريني در تاريخ حكومت ديني است، حكومت به نام و به بهانه‌ي دين امويان، عباسيان و قرون وسطاي مسيحي نيز ميوه‌هاي تلخ و ناگوار تركيب دين و دولت است.
به هر تقدير از منظر تاريخي، هرنمونه از حكومتهاي ديني، واقعه و پديده‌ي تاريخي خاصي است كه نتايج و آثار خود را دارد و به طورخاص و جداگانه مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
در جامعه شناسي سياسي، به دين به عنوان پديده‌اي اجتماعي كه داراي نقش و نفوذ و اقتدار است نگريسته شده و تعامل و كنش و واكنش آن با دولت و قدرتهاي سياسي موجود و پراكنده در سطح مناطق مختلف مورد مطالعه و بررسي قرار مي‌گيرد. در جهان معاصر، اديان بزرگ و كوچك هر يك به فراخور خود داراي نيروي اجتماعي قابل توجهي هستند كه نمي‌توان وجود آنها را در ملاحظات منطقه‌اي و تزيينات بين‌المللي ناديده گرفت. شاهد اين مدعا آن است كه گاه تعارضات ديني موجب تفرقه در درون دولتها مي شود، يا جنگهاي داخلي را پديد مي‌آورد، يا جنگ و تخاصم ميان دولتها را دامن مي‌زند.
اين نيروي عظيم اجتماعي هم در رفتار سياسي شهروندان و راي دهندگان تأثير گذار است و هم رهبران سياسي را در بسياري از موارد تحت تأثير و نفوذ خويش قرار مي‌دهد. بررسي اموري ازاين دست، جنبه‌ي ديگري از مطالعه‌ي رابطه‌ي دين و سياست را تشكيل مي‌دهد.
نگاه تئوريك به مقوله‌ي دين و سياست معطوف به نظريه‌پردازي در چگونگي تلفيق دين و دولت است. همان طور كه مي دانيم تركيب دين و دولت در طول تاريخ جلوه‌هاي متنوعي داشته و اشكال و قالبهاي متعددي به خود گرفته است؛ دخالت دين در سياست، گاه در قالبي بسيط و تنها در حد متدين بودن حاكم يا حاكمان جامعه به ديني خاص، بروز و ظهور داشته و در برخي اشكال ديگر، طبقه‌اي خاص به نام «رجال دين» حكومت مي‌كرده‌اند و چنين گمان مي‌رفته كه اين طبقه از امتياز ويژه‌ي قداست و واسطه‌ي ميان خدا و خلق بودن، برخوردارند. حكومت ديني كليسا در قرون وسطا نمونه‌اي روشن از اين قالب اخير است.
بايد توجه داشت كه اين گونه‌ها يگانه گونه‌هاي محتمل و ممكن از حكومت ديني نيست بلكه تنها نمونه‌هايي تاريخي از آن است. بدين جهت براي نظريه‌پرداز سياسي همواره اين مجال وجود دارد كه خود را محدود به نمونه‌هاي تاريخ تركيب دين و دولت نكرده و در باب ارائه‌ي قالبها و اشكال نوين از حكومت دين، نظريه‌پردازي كند.

 

دانلود تحقیق ماهيت و چگونگی حكومت ديني

دریــــافت فایـــل

دریافت مقاله آزادي فردي و حدود آن در حكومت اسلامي | 21857 alis

مقاله, آزادي, فردي, و, حدود, آن, در, حكومت, اسلامي

آزادي فردي و حدود آن در حكومت اسلامي
اشاره :
از روز سه شنبه 31 شهريور ماه تا پنجشنبه دوم مهرماه سال جاري سميناري در رابطه با مسائل و موضوعات مربوط به حقوق بشر در انستيتوي شرق شناسي وابسته به وزارت امور خارجه آلمان در هامبورگ برگزار شد .
در اين سمينار، عده اي از اساتيد و صاحب نظران ايراني و آلماني شركت داشتند و ديگاههاي خود را در زمينه هاي مختلف مرتبط به موضوع بحث از نقطه نظر اسلام وغرب بيان نمودند از هر دو طرف مقالاتي به جلسه سمينار ، ارائه و قرائت مي شد و سپس پيرامون آن بحث و گفتگو صورت مي گرفت ، سخنراني و گفتگوها به يكي از سه زبان فارسي ، آلماني و انگليسي انجام مي گرفت كه بوسيله مترجم ، هم زمان با ايراد سخنراني از زباني به زباني ديگر ترجمه مي شد .
عناوين كلي بحث عبارت بودند از : 1- استقلال ، آزادي و خود مختاري انسان ، 2- دموكراسي ، سكولاريسم و مذهب ، 3- آزادي فردي و مرزهاي آن ، 4- اقليت ها و حفظ حقوق آنها ، 5- حقوق بشر و دموكراسي ( دعوي جهان شمول بودن حقوق بشر ) سخنرانان و شركت كنندگان موضوعات بالا را از ديدگاه اسلام و جهان غرب مورد بحث و بررسي قرار دادند .
از سوي اساتيد ايراني 8 مقاله به سمينار ارائه و قرائت شد ، مقالات و سخنراني منسجم آلمانيها كمتر بود ولي در همه مسائل و موضوعات در بحث شركت نموده و نظرات خود را ابراز مي داشتند . صرف نظر از برخي از مسائل و حوادث نامطلوب حاشيه اي سمينار، در مجموع ، محفل گفتگوي علمي مفيد و پرباري بود، ديدگاههاي مختلف به خوبي مورد نقد و بررسي قرار گرفت ، نقطه نظرهاي اسلام و ديدگاههاي دولت اسلامي نيز تشريح و برخي از ابهامات ضمن سؤال و جوابهاي صريحي كه بعمل آمد روشن شد . تا حدودي نقطه هاي مشترك و متفاوت ديدگاهها در زمينه حقوق بشر تبيين شد كه البته اين مقال در مقام گزارش دستاوردهاي سمينار نيست .
به هر حا

 

دانلود مقاله آزادي فردي و حدود آن در حكومت اسلامي

دریــــافت فایـــل

دریافت مقاله جرم سياسي جرمي عليه طرز اداره حكومت | 21886 alis

مقاله, جرم, سياسي, جرمي, عليه, طرز, اداره, حكومت

جرم سياسي جرمي عليه طرز اداره حكومت
جرايم سياسي به عرصه مبارزات سياسي وابسته اند ، يعني يك جرم را آنگاه مي توان (( جرم سياسي )) ناميد كه در پس زمينه آن يك (( هدف سياسي )) وجود داشته باشد.
جرايم سياسي بر دو گونه اند :
1 ـ بخشي از جرايم سياسي براي دستيابي به آزادي هاي اجتماعي و سياسي انجام مي پذيرند.
2ـ بخشي ديگر از بزه هاي سياسي حاصل مبارزاتي است كه براي دست يافتن به قدرت سياسي انجام شده اند.
اين تقسيم بندي در نوع نگرش به مجرم سياسي و نحوه محاكمه وي تاثير به سزا دارد.
ممكن است اين سوال پيش آيد كه چه ضرورتي نظام هاي حقوقي را بر آن داشته است كه مقدمات و شرايط متفاوتي را براي مجازات مجرمين سياسي تدارك ببينند؟
پاسخ اين است كه هر چند ممكن است شكل عمل قانون شكنانه اين مجرمين با كساني كه براي نفع پرستي ، قدرت دوستي ، زر اندوزي و يا مطامعي كه از نظر اخلاقي ارزشي ندارد و مبادرت به اعمال مجرمانه كرده اند فرقي نداشته باشد ، اما از آنجا كه مجرم سياسي در جهت دست يافتن به اهداف انساني ، اخلاقي ، مشروع و به منظور اصلاح امور جامعه – كه از نظر وي در جهت خلاف مصالح عامه مردم حركت مي كند- دست به عمل مجرمانه مي زند ، قدرت حاكمه و مجموعه دستگاه حكومتي بايد نسبت به وي ديدگاهي خاضعانه ، ملايمت آميز و انساني داشته باشد . اين ديدگاه ملايمت آميز سبب در نظر گرفتن ارفاق هايي مانند :نپوشيدن لباس زندان ، نتراشيدن موي سر ، نگهداري در بند جدا از زندانيان معمولي ،حق استفاده مستمر از وسايل ارتباطي و ارتباط جمعي ، بي اثر بودن تكرار اعمال مجرمانه سياسي در صدور حكم دادگاه ، عدم محروميت از حقوق اجتماعي در اثر محكوميت سياسي و استثنائاتي از اين قبيل را شامل مي شود. حتي اصل (( عدالت )) هم اين ديدگاه را تحسين و تاييد مي كند ، چرا كه نفس عدالت اقتضا مي كند از افراد شجاعي كه در جهت بهبود امور گام برداشته و به صورت علني ابراز عقيده نموده و نظام سياسي را از كجروي و كج مداري احتمالي بازداشته اند ، حمايت شود. از نظر اصول و مباني جرم سياسي و روانشناسي جزايي نيز ، از آنجا كه مرتكبين اين گونه جرايم افكار و مقاصد نوع دوستانه و وطن پرستانه اي دارند ، در نظر مردم به عنوان قهرمانان ملي شناخته شده و مورد ستايش قرار مي گيرند. در اين ميان پيچيده ترين مساله اين است كه چون احتمال دارد بسياري از مجرمان در پناه عنوان جرم سياسي اغراض و اقدامات مربوط به قدرت طلبي وداعيه پروري را دنبال نمايند و حتي بعيد نيست كه در اين راه بر ارتكاب هر گونه جنايت و خيانت نيز اصرار ورزند،چگونه و از چه راهي مي توان اين گونه مجرمان را از برخورداري از حقوقي كه براي يك مجرم سياسي در نظر گرفته شده محروم كرد؟
دراين مورد بايد گفت (( جرم سياسي )) جرمي است كه در آن نيت مرتكب ، محض و بي آلايش است )) به عبارت ديگر ه

 

دانلود مقاله جرم سياسي جرمي عليه طرز اداره حكومت

دریــــافت فایـــل

بررسی و دانلود تحقیق انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى

بررسی و دانلود تحقیق انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى دارای نکات کلیدی تحقیق, انتقادگرى, و, انتقادپذيرى, در, حكومت, علوى,

انتقادگرى و انتقادپذيرى در حكومت علوى
مقدمه
امروزه، يكى از جدّى ترين مسايل فلسفه سياسى، نقش مردم در تعيين نوع و هدايت سمت و سوى حكومت است. حضور مردم در صحنه سياسى، نمادهاى گوناگون دارد كه از مهمترين آنها، حضور نقادانه و جست و جوگرانه مردم در نوع رفتار و منش مسؤولان حكومتى است. بشرِ جايزالخطاء اگر به حال خود واگذارده شود، آن چنان در تهاجمِ انواعِ عواملِ فساد، خودباخته مى شود كه گاهى بى آن كه خود بفهمد، در كمند شيطان گرفتار آمده و در عين حال، در پندار خود، خويشتن را راه يافته مى يابد.
خطر اين گونه مردمان، اگر در پستهاى حكومتى قرار گيرند، صد چندان است. به گفته امير مؤمنان عليه السلام: «فليست تصلح الرعيّة الّا بصلاح الولاة»؛[1] صلاح و فساد امت، به صلاح و فساد حاكمان منوط است. هر چه دستگاههاى كنترل كننده فساد قدرت، زيادتر باشد، ضريب امنيت معنوى و صلاح واليان بيشتر خواهد بود و شايد بر پايه همين فلسفه است كه خداوند، با اين كه خود، براى ثبت اعمال بندگان، كافى است و نيازى به مراقبى ديگر نيست، فرشتگان و جوارح را نيز مراقب رفتار آنها قرار داده است. در دعاى كميل آمده است: «و كُلُّ سيّئةٍ أمرْتَ بإثباتها الكرام الكاتبين الذين وكّلتهم بحفظ ما يكون منّي و جعلتهم شهوداً عليّ مع جوارحي و كنتَ أنْتَ الرّقيب علىّ من ورائهم …؛[2] پروردگارا! ببخش از من، هر گناهى را كه به فرشتگان نويسنده خودت، دستور ثبت آن را دادى؛ همانها كه به حفاظت از اعمال من گمارده اى و آنان را شاهدان بر من، همراه با جوارحم قرار دادى و خود، از وراى آنان، بر من مراقبى.»
حضور مستمر مؤمنان در صحنه و نقد و ارزيابى دايمى نسبت به هم، بويژه از اركان و عاملان حكومت، نيك فطرتان و پاك نهادانِ پندپذير را، همواره، در حال صلاح نگه داشته و سست نهادان فرعونْ منش را، يا ساقط و يا كنترل و يا بى اعتبار خواهد ساخت و بر عكس، بى تفاوتى آنان، ميدان را براى عناصر بدخواه دين و دنياى مردم و پيروان خط شيطان، خالى نگاه خواهد داشت.
با توجه به مطلب بالا، شايسته است كه موضوع «نقد و انتقاد از دولتمردان» از ديدگاه امام على عليه السلام بررسى شود.
از آن جا كه دامنه بررسى همه جانبه اين موضوع، نوشته اى مبسوط را مى طلبد، در اين جا، تنها، به برخى از عنوانهاى اساسى اين موضوع مى پردازيم.
مفهوم انتقاد
جوهرى، در صحاح مى گويد: انتقد الدراهم: «أخرج منها الزيف … ناقَدَهُ: ناقَشَهُ في الأمر؛ درهمهاى ناخالص را از مجموعه آن جدا كردن، انتقادِ درهمهاست و نقد كسى، به معناى مناقشه كردن با او در باره چيزى است.[3]
فيروزآبادى مى گويد: «ناقده: ناقشه»[4] و طريحى مى نويسد: «انتقدت الدّراهم: إذا أخرجت منها الزّيف»[5]. اين، همان سخن جوهرى است.
در «منجد» آمده است:
«نقد نقداً و تنقاداً الدّراهم و غيرها: ميّزها و نظرها لِيعرفَ جيّدها من رديئها. و [نَقَدَ الكلامَ: أظهر ما به من العيوب و المحاسن … و ناقده مناقدةً: ناقشه في الأمر …،
نقد درهم، به اين است كه آنها را از هم جدا كرده و به دقت نگريسته تا خوب و پست آن از هم شناخته شوند. و نقد سخن، اظهار كردن عيبها و محاسن آن است … .[6]
از مجموع كلمات لغويان، استفاده مى شود كه انتقاد، حركتى است اصلاح گرانه، با قصد پالايش و زنگارزدايى و نجات حقيقت چيزى از نفوذ باطل در حريم آن و برگرداندن طبيعت شخص و يا امرى از آميختگى به ناخالصى و غش، به سوى خلوص و فطرت ناب آن.
عيب جويى و انتقاد
در روايات بسيارى، از عيب جويى و سرزنش مؤمن، به شدت نهى شده است.[7]
امير مؤمنان عليه السلام مى گويد:
… و مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغير نَفْسِهِ، تَحَيَّر في الظلمات و ارْتبكَ في الهلكات، و مدّت به شياطينُه في طغيانه و زَيَّنَتْ له سيّ ءَ اعماله؛
هر كس، خود را به غير خويش، مشغول كند، خود را در تاريكيها، سرگردان، و در مهلكه ها، گرفتار كرده و شياطين، او را به تجاوز كشيده و زشتيهايش را، در نظرش، نيكو مى نمايند[8].
عيب جويى و انتقاد، هر دو، در ردّيابى عيوب و ابراز آن به صاحب عيب، مشابه و يكسانند، و تفاوت، تنها، در دو امر است:
1ـ منشأ عيب جويى، حسادت و انتقام جويى و خودخواهى و خباثت نفس است، ولى خاستگاه انتقاد، نوع دوستى و عواطف انسانى و تعهّد ايمانى است. (انگيزه فاعلى)
2ـ هدفى كه عيب جو از اين كار خود تعقيب مى كند، آزاردهى و تخريب شخصيت و در هم شكستن طرف مقابل خويش است، در حالى كه غرضِ انتقادگر، اصلاح و زدودن عيوب و رو به كمال بردن شخص مورد انتقاد است. (انگيزه غايى)
نهى از منكر و انتقاد
از امورى كه تشابه و تجانس بسيار زيادى با انتقاد دارد، نهى از منكر است كه از اهمّ واجبات اسلام شمرده مى شود، ولى در عين حال، فرقهايى با هم دارند. از مهم ترين آن فرقها، اين است كه هر نهى از منكرى، خود، نوعى انتقاد هم هست، ولى ممكن است در جايى، انتقاد صورت پذيرد، ولى نهى از منكر بر آن منطبق نباشد. براى مثال، چنانچه از كسى، كارى صادر شود كه اين عمل، او


دانلود مستقیم فایل

بررسی و دانلود تحقیق اهداف حكومت اسلامى

بررسی و دانلود تحقیق اهداف حكومت اسلامى دارای نکات کلیدی تحقیق, اهداف, حكومت, اسلامى,

________________________________________
اهداف حكومت اسلامى
حكومتها بر حسب ماهيت و مصدر مشروعيت مى خويش اهداف و مقاصدى دارند كه در جهت نيل به آن تلاش مى‏كنند.هدف مهم حكومتهاى غير دينى، تأمين نيازهاى مادى و معيشتى مردم خود است .اما حكومتهاى دينى علاوه بر غايت فوق دغدغه‏ى دين و ارزشهاى آن را نيز دارند.
حكومت اسلامى هم به نوبه خود، دغدغه‏ى تأمين سعادت دنيوى و اخروى جامعه‏ى خود را دارد .كه تبيين آن مجال ديگرى مى‏طلبد.استاد شهيد با استناد به روايت ذيل امام على (ع) اهداف كلى حكومت اسلامى را تشريح مى‏كند.كه به اختصار ذكر مى‏شود.
امام على (ع) ضمن رد هدف جاه طلبگى و تحصيل مال و منال دنيا در حكومت خويش، مى‏فرمايد .
و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الأصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك. (62) .بازگشت به اسلام راستين: هر دينى به مرور زمان، اصول و ارزش‏هاى آن كه راه سعادت و تكامل انسان‏اند، مورد بى‏مهرى و كم توجهى مردم يا گروه خاصى قرار مى‏گيرد.چه بسا، اصول آن «فروع» و فروع آن «اصول» انگاشته شود.كما اين كه امر فوق درباره‏ى احكام و آموزه‏هاى اجتماعى اسلام اتفاق افتاده است.مثلا ارج و تكريم دين از آزادى، عدالت و مخالفت با تبعيض طبقاتى از آموزه‏هايى است كه گوهر آنها طى قرون متمادى بر مسلمانان ناشناخته مانده بود .و كشف و عرصه‏ى آن يك هدف مقدس براى حاكم اسلامى است كه دغدغه‏ى دين دارد.
به ديگر سخن حاكم اسلامى در اولين گام بايد دين را از غير دين تفكيك كرده و آموزه‏هاى ناب و سره آن را ـ كه مطابق فطرت و سازگار با هر عصرى است ـ به تشنگان معرفت و جهانيان عرضه نمايد.
تعليمات ليبراليستى در متن تعاليم اسلامى وجود دارد.اين گنجينه‏ى عظيم از ارزشهاى انسانى كه در معارف اسلامى نهفته بود، تقريبا از سنه‏ى (1320) به بعد در ايران به وسيله‏ى يك عده از اسلام شناس‏هاى خوب و واقعى وارد خود آگاهى مردم شد.يعنى به مردم گفته شد، اسلام دين عدالت است.اسلام با تبعيض‏هاى طبقاتى مخالف است.اسلام دين حريت و آزادى است. (63)
استاد در تبيين فراز اول روايت فوق (لنرد المعالم من دينك) مى‏گويد.
يعنى بازگشت به اسلام نخستين و اسلام راستين، بدعت را از ميان بردن و سنت‏هاى اصيل را جايگزين كردن، يعنى اصلاحى در فكرها و انديشه‏ها و تحولى در روح‏ها و ضميرها و قضاوت‏ها در زمينه خود اسلام. (64)
2.توسعه‏ى اقتصادى: برخى بر اين گمانند كه دين و حكومت دينى همه هم و غم خود را معطوف نيازهاى معنوى و اخروى مردم نموده و بدينسان از عمران و آبادى و توسعه كشور باز مى‏ماند .در حالى كه خود دين عكس آن را بيان مى‏كند.به اين معنا كه توسعه‏ى اقتصادى كشور آن هم به نحو شاخص و چشمگير جزء اهداف حكومت دينى و اسلامى است.امام على (ع) به عنوان جانشين مقام نبوت و حاكم اسلامى در خطبه‏ى فوق به وضوح به اين هدف تاكيد مى‏كند.
استاد در توضيح «نظهر الأصلاح فى بلادك» مى‏گويد.
«نظهر الأصلاح فى بلادك» خيلى عجيب است! «نظهر» يعنى آشكار كنيم، اصلاح نمايان و چشمگير، اصلاحى كه روشن باشد.در شهرهايت به عمل آوريم.آن قدر اين اصلاح اساسى باشد كه احتياج به فكر و مطالعه نداشته باشد.علايمش از در و ديوار پيداست.به عبارت ديگر، سامان به زندگى مخلوقات تو دادن، شكمها را سيراب كردن، تن‏ها را پوشاندن، بيماريها را معالجه كردن، جهل‏ها را از ميان بردن، اقدام براى بهبود زندگى مادى مردم، زندگى مادى مردم را سامان دادن. (65)
باز حضرت على (ع) در فرمان معروف خود به مالك اشتر، يكى از وظايف حاكم را عمران شهرها «عمارة بلادها» ياد مى‏كند. (66)
3.اصلاح روابط اجتماعى: يكى ديگر از اهداف حكومت دينى اصلاح روابط طبقات مختلف جامعه است مثلا حكومت با طرفدارى از مظلوم به احقاق حق وى از ظالم در هر مقام و منصبى كه باشد، بپردازد و امنيت جامعه را به نحوى تنظيم نمايد كه طبقات مختلف جامعه به يكديگر تعدى نكنند.و اين امنيت دو طرفه است يعنى در جامعه‏ى اسلامى بايد سرمايه‏هاى مردم از امنيت كامل برخوردار باشند و كسى به آن تعدى نكند و در سوى ديگر، در صورت تعدى شخص متمول به حقوق ضعيف بايد حكومت از آن دفاع كند.
شهيد مطهرى درباره حفظ امنيت سرمايه و اجتماع مى‏گويد.
[حضرت على (ع) در آن فرمانى كه به مالك اشتر نوشته است ـ جمله‏اى دارد كه عين آن در اصول كافى هم هست ـ به او مى‏فرمايد.مالك! تو بايد به گونه‏اى حكومت بكنى كه مردم تو را به معناى واقعى تأمين كننده‏ى امنيت‏شان و نگه‏دار هستى و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند. (67)
و درباره‏ى تأمين امنيت قضايى براى تمامى طبقات خصوصا قشر آسيب پذير و ضعيف مى‏گويد .
امير المؤمنين مى‏فرمايد كه من اين جمله را غير مرة يعنى نه خيال كنى كه يك بار بلكه مكرر از پيغمبر شنيدم كه: «لن تقدس امة حتى يؤخذ للضعيف حقه من القوى غير متتعتع» ، «پيغمبر


دانلود مستقیم فایل

بررسی و دانلود تحقیق انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى

بررسی و دانلود تحقیق انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى دارای نکات کلیدی تحقیق, انگيزه, هاى, مخالفت, با, حكومت, علوى

انگيزه هاى مخالفت با حكومت علوى
نبى اللّه ابراهيم زاده آملى
مقدمه
امام على بن ابى طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشينى منصوص از رسول گرامى اسلام(ص)، پس از كشته شدن خليفه سوم، در تاريخ بيست و پنجم ذى حجه سى و پنج هجرى (ششصد و چهل و چهار ميلادى)[1]، با همه استنكافش از پذيرفتن حكومت و خلافت، با اقبال عمومى و اصرار آنان براى پذيرش منصب حكومت ظاهرى، مواجه شد، و با بيعت آنان و در رأس همه، بيعت اصحاب پيامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدى امر حكومت و خلافت بر مسلمانان گرديد.
در باره حكومت ظاهرى امام على(ع) و به تعبير ديگر، حكومت علوى، چند مسأله از مسلّمات تاريخى است.
نخست اينكه امام(ع) در فضاى كاملاً آزاد سياسى ـ اجتماعى و با اقبال عمومى و اشتياق توده هاى مردم مسلمان و بيعت از روى ميل و اختيار آنان، به حكومت رسيد؛ چون، مردم پس از پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حكومت پيشينيان و انواع تبعيضها، بى عدالتيها و فساد و تباهى، به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعيض آميز و ستم آلود، پايان دادن به دوران حكومت خليفه پيشين و تعيين خليفه جديد است، لذا پس از وى، به در خانه وصى و جانشين بحق پيامبر(ص) حضرت على(ع) روى آوردند و دست بيعت به سويش گشودند و به طور جدى، خواهان حكومت علوى بودند و در برابر عدم پذيرش امام(ع) اصرار ورزيده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند. امام(ع) در اين باره فرموده است:
«ازدحام فراوانى كه مانند يالهاى كفتار بود [به هم فشرده و انبوه] مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف، مرا احاطه كردند [و] چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم زير پا له شوند! آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو سو پاره شد! مردم همانند گوسفندانى [گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در ميان گرفتند.[2]
مانند شترهاى ماده اى كه به فرزندان خود روى آورند، به سوى من روى آورديد و مى گفتيد: «بيعت! بيعت!». من، دستم را بستم و شما آن را مى گشوديد. من، آن را از شما برمى گرفتم و شما به سوى خود مى كشيديد.»[3]
طبرى نيز نقل مى كند كه امام على(ع) در برابر اصرار مردم بر بيعت، فرمود: «اين كار ـ بيعت ـ را نكنيد. اگر من، وزير و همكار امام مسلمانان باشم، بهتر از اين است كه امير و حاكم بر مسلمانان باشم.»، اما آنان گفتند: «به خدا سوگند! ما، تو را رها نمى كنيم تا اين كه با تو بيعت كنيم.»[4]
دوم اينكه امام(ع) پيش از اين، براى رسيدن به امامت و حكومت ظاهرى و زعامت سياسى ـ كه آن را حق مسلّم خود مى دانست ـ از هر گونه تلاش و اقدام ممكن، خوددارى نورزيد، اما پس از قتل عثمان، با وجود اقبال عمومى و اصرارشان براى حكومت و زعامت سياسى، از پذيرش آن ابا ورزيد. راز اين اكراه و امتناع چيست؟
راز اين امتناع، براى پژوهندگانى كه از اوضاع آن مقطع زمانى آگاهى دارند و از روحيات و ويژگيهاى شخصيتى امام على(ع) نيز شناختى، هر چند اجمالى، دارند، روشن است؛ زيرا، منصب خلافت و حكومت ظاهرى براى آن حضرت، يك هدف و يك ارزش اصيل نبود تا آن را به هر قيمتى كه شده و در هر شرايط سياسى و اجتماعى بپذيرد و از پذيرفتنش نيز خوشحال شود، بلكه حكومت، براى آن بزرگ پيشواى دينى و برترين اسوه كمالات انسانى و الهى، چنان كه خودش بارها بار فرمود[5]، وسيله اى براى پياده كرده احكام نورانى اسلام ناب محمدى(ص) و نشر و تبليغ فرهنگ غنى قرآنى و بسط عدالت همه جانبه سياسى و اجتماعى و اقتصادى و رفع تبعيض و ستم از جامعه اسلامى بود.
امام(ع) با ارزيابى اوضاع موجود و ملاحظه دگرگونيهايى كه در جامعه به وقوع پيوسته و ضد ارزشها، جايگزين ارزشها شده و مردم، از فرهنگ اصيل اسلام ناب محمدى و احكام قرآنى فاصله گرفته بودند، به خوبى مى دانست كه حكومت كردن بر چنين جامعه اى و سامان دادن اوضاع نابه سامان اجتماعى و دفع تبعيض و فساد و بى عدالتى ها و باز گرداندن اوضاع به وضعيت دوران پيامبر(ص) كارى بس دشوار و بلكه محال است، بنابراين، از پذيرش حكومت خوددارى مى كرد.
دشوارى تغيير اوضاع، از آنجا ناشى مى شد كه از يك سو، عموم مردم، با فضاى آلوده و وارونه دوران حكومتهاى پيشين، بويژه دوران عثمان، خو گرفته بودند و آماده پذيرش احكام اسلام ناب و رعايت اصول ارزشى و عدالت اجتماعى و اقتصادى نبودند و از سوى ديگر، كارگزاران نظام حكومتى ـ كه همگى، به جا مانده از دوران حكومت عثمان و يا خلفاى پيش از او بودند و بسيارى از آنان، اگر نگوييم همه آنان، دستشان در اخذ و مصرف بيت المال، به نحو دلخواه، باز بود و در اين زمينه، فعال مايشاء بودند، به هيچ قيمتى حاضر نبودند از شغلها و پستهاى آب و نان دار خود دست بكشند و مطيع امام(ع) ـ كه تنها به ارزشها فكر مى كرد ـ گردند.
اين، واقعيتى است كه در بسيارى از سخنان امام(ع) به آن تصريح شده است:


دانلود مستقیم فایل