جايگاه

دریافت جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي | 18093 alis

جايگاه, روانكاوي, در, تاريخ, روان, شناسي

جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي
روانكاوي يا روان تحليل گري و نام زيگموند فرويد در سرتاسر دنياي نوين براي بيشتر مردم آشناست. گر چه ساير چهره هاي پيشرو در تاريخ روان شناسي، مانند فخنر، وونت و تيچنر خارج از روان شناسي حرفه اي كمتر شناخته شده اند، فرويد در ميان عامه مردم از شهرت فوق العاده اي برخوردار است. بيش از چهل سال پس از مرگ فرويد نيوزويك نوشت كه بدون او تفكر قرن بيستم به دشواري قابل تصور است. او يكي از معدود افرادي است كه در تغيير شيوه تفكر ما درباره خودمان نقش اساسي داشته است.
روانكاوي با ساير مكاتب روان شناسي همزمان است. وضعيت را در سال 1985 در نظر بگيريد، سالي كه فرويد نخستين كتابش را انتشار داد و آغاز رسمي جنبش نوين خود را مشخص كرد. وونت در ان زمان 63 سال داشت. تيچنر كه تازه 28 ساله شده بود فقط دو سال پيش از ان به دانشگاه رفته بود و تدوين نظام ساخت گرايي اش را به تازگي آغاز مي كرد. روح ساخت گرايي در آمريكا در حال رشد بود. روان شناسي رفتار گرايي و روان شناسي گشتالت هيچ كدام شروع نشده بود. واتسون در ان هنگام 17 سال و ورتايمر 15 سال داشتند.
با وجود اين در هنگام مرگ فرويد در سال 1939 ، چشم انداز كلي روان شناسي تغيير يافته بود. روان شناسي وونت، رفتارگرايي و كاركردگرايي به صورت تاريخ درآمده بودند. روان شناسي گشتالت از سوي آلمان به سوي ايالت متحده ريشه مي دوانيد، و رفتارگرايي شكل مسلط رفتار در آمريكا شده بود.
بر عكس ديگر مكاتب، روانكاوي نه محصول پژوهش هاي دانشگاهي بود نه محصول علم محض، ‌بلكه از درون روانپزشكي برخاست كه تلاش مي كرد كساني را كه جامعه به آنان برچسب بيماران رواني مي زد، درمان كند. بدينسان روانكاوي يك مكتب فكري روان شناسي كه به طور مستقيم با ساير مكاتب قابل قياس باشد نبود، و هنوز هم نيست.

روانكاوي از نظر هدف، موضوع مطالعه، و روش از همان ابتدا از خط فكري روان شناسي دور شد. موضوع مورد مطالعه آن رفتار نابهنجار است، كه تا اندازه اي از سوي مكاتب مورد غفلت قرار گرفته بود، روش اوليه آن به جاي آزمايش كنترل شده آزمايشگاهي، مشاهده باليني است. همچنين روانكاوي با ناهشياري سرو كار دارد، موضوعي كه از سوي ساير مكاتب فكري در روان شناسي اساساً ناديده گرفته شده بود.
با اين وجود روانكاوي ويژگي هاي زمينه اي مشتركي با كاركردگرايي و رفتارگرايي دارد. همه آنها از روح ماشين گرايي، از كارهاي فخنر در پسيكوفيزيك و از افكار انقلابي داروين تأثير پذيرفته بودند.(داون پي شولتز، سيدني الن شولتز1384)
اهميت مطالعه روانكاوي:
بانظر به اين كه روانكاوي اولين نظامي است كه به طور كامل به بررسي نيروي انگيزشي و شخصيت پرداخته است وهمچنين اين تئوري مسائلي را كه تا زمان پيدايش آن به صورت تابو به آن نگريسته مي شد ولي در عين حال در تكوين شخصيت ، مبين چگونگي رابطه فرد با ديگران و احتمالاً نيرومند ترين نيروي انگيزشي انسان يعني مسائل جنسي را به دقت مورد بررسي قرار داد و بر آن تاكيد كرد كه به علت همين تاكيد مخالفتهاي جدي با اين نظريه صورت گرفت. اين مسائل چيزي جز امر جنسي نبود كه بنا برمدل روانكاوي مسائل جنسي از بدو تولد تاثير چشم گيري بررشد شخصيت دارد .
علاوه بر اين، مكاتب بعد از نظام روانكاوي كه فرويد آغاز گر آن بود، به نحو چشم گيري تحت تاثير روانكاوي بوده اند . همچنين، اين نظريه به دليل ارائه تصوير جديدي از انسان، روانشناسي را دستخوش انقلاب و مسير آينده آن را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داده است .به دليل اين حقيقت كه اين تصوير تفاوت بسياري با تصوير مورد قبول عام داشت، روانكاوي نه تنها روان شناسي را، كه بسياري از حوزه هاي ديگر انديشه و حيات انساني را تحت تاثير قرار داد، به ويژه حوزه هايي از قبيل ادبيات ،هنر ،تعليم و تربيت ،اخلاق ،جامعه شناسي ،انسان شناسي والهيات.

گفته اند كه روانكاوي درست به اندازه نظريه هاي كوپرنيك و داروين تصور انسان را از خويش تغيير داده است.همچنان كه كوپر نيك توهم مربوط به وضعيت مركزي زمين و انسان را در جهان از بين برد و داروين هم توهم يگانه بودن انسان در طبيعت زنده را نابود ساخت ،فرويد نيز ضربه اي مهلك بر احتمالاً بزرگترين توهم انسان نواخت ،تصور اين بود كه انسان حاكم بر اعمال و افكار خود است.
روانكاوي، بالاخص از رهگذر كار زيگموند فرويد، جامع ترين و منسجم ترين نظريه درباره انگيزش و آسيب شناسي رواني را ارائه نموده است، نظريه اي كه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده است. در واقع بينش ها و تحليل هاي فرويد درباره جبرگرايي رواني، اوايل كودكي،و فرايند هاي ناهشيار، تاثير زايل نشدني بر روانشناسي گذاشته است(كورچين، 1983). مفاهيمي مانند آسيب (ضربه)،سوگ، دفاع،روابط شيئي،اظطرب جدايي،و دوره هاي حساس در اوايل كودكي، براي طرز تفكر روان كاوي درباره مشكلات مراجع بسيار تعيين كننده هستند.مع هذا، انواع ديگر روان درماني و روش هاي رفتاري تنها در اين اواخر توجه جدي به اين اصطلاح ها مبذول داشته اند (بالبي،1982).
افزون بر اين، روانكاوي فراتر از يك نوع روان درماني صرف است؛ روان كاوي همچنين نظريه اي درباره رفتار انسان و روش مشاهده است.اس.فرويد (1923) در تعريفي كلي به اين نكته اشاره كرده است((شيوه اي براي تحقيق درباره فرايندهاي ذهني به ويژه پديده ناهشيار، روش درمان مبتني بر اين شيوه، و مجموعه اي از مشاهدات و واقعيت هاي گردآوري شده كه درمجموع ساختار منسجم و يكپارچه نظريه اي در خصوص رفتار انسان را پديد مي آورند))(ارگل،1995؛ص523). روانكاوي، به عنوان نظريه اي در خصوص رفتار انسان، بر دو فرضيه بنيادي متكي است:(الف)جبرگرايي رواني- همه رخدادهاي ذهني علت دارند و هيچ رخدادي به طور تصادفي روي نمي دهد ؛(ب)ناهشياري پويا- بسياري از نيازها،آرزوها، وتكانه هاي اساسي بيرون از آگاهي شخص قرار دارند(برنر، 1973)اما هدف روانكاوي، به عنوان فرايند درماني، اين است كه افراد كمك كند رشد و تكامل شان را تحقق ببخشند؛روانكاوي عمدتاً براي انجام اين كار سعي مي كند محتواي قسمت ناهشيار ذهن رابه

بخش هشيار بياورد و سازمان ساختارهاي رواني (خود)را كه دنياي واقعي، به ويژه دنياي واقعي روابط بين فردي،را دريافت نموده و با آن كنش متقابل دارد،نيرومند سازد(گرينسون،1967).
در اينجا بي مورد نيست يادآوري شود كه چنانچه توضيح داده شد روانكاوي فرويد فلسفه لهو و لعب نيست. راست است كه فرويد جنسيت را پايه مهم شخصيت انساني معرفي كرده و بخصوص در هيستري سركوب شدن آنرا علت كسالت دانسته است، اما درمان را غرق شدن در عياشي جنسي ندانسته است (بيماري به علت قوي بودن غريزه جنسي در اين اشخاص پيدا نمي شود بلكه به علت غير صحيح با آن ايجاد مي گردد) (جرالد اس . بلوم ، 1352).
قبلا ديديم كه در قرن نوزدهم پزشكان اعصاب مي خواستند علل جسماني بيماري هاي رواني را كشف و به وسيله رفع آنها بيمار را درمان كنند .فرويد در جهت معكوس آنها رفت . يعني با روش رواني، به كشف علل رواني بعضي بيماريها ، (روش و طرز برخورد شخص بيمار با موانع زندگي)پرداخت و نشان دادن كه بعض عوارض جسماني همراه با بيماريهاي رواني علت رواني دارند. مثلا در بيماران مبتلا به هيستر فلجهاي جسماني زيادي ديده مي شود كه آزمايشهاي پزشكي نمي توانند آنها را تاييد كنند .مثلا بيمار قادر نيست دستش را حركت دهد، در حاليكه عضلات و اعصاب دستكاملا سالم اند؛ يا درست نمي بيند، در حاليكه چشم پزشك هيچ ضايعه عضوي در چشم او تشخيص نمي دهد؛ يا مرتب قي مي كند و قادر به غذا خوردن نيست، در حاليكه پزشك متخصصدستگاه گوارش علت موجهي براي اين حالت نمي يابد. پيش از آن بيماران هيستريك را درغگو مي شناختند.فرويد نشان داد كه در اين بيماران اعضاي بدن تحت تاثير بيماري رواني واقعا قدرت عمل خود را از دست مي دهند. روش درمان فرويد خيلي ثمربخشتر بود.معذلك او رقيب و مخالف پزشكان اعصاب نبود و راهي را كه آنها دنبال مي كردند مورد تحقير قرار نداد . چه روش فرويد محدود به يك دسته از بيماريهاي رواني است كه آنها را نوروز مي ناميد و در
جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي
روانكاوي يا روان تحليل گري و نام زيگموند فرويد در سرتاسر دنياي نوين براي بيشتر مردم آشناست. گر چه ساير چهره هاي پيشرو در تاريخ روان شناسي، مانند فخنر، وونت و تيچنر خارج از روان شناسي حرفه اي كمتر شناخته شده اند، فرويد در ميان عامه مردم از شهرت فوق العاده اي برخوردار است. بيش از چهل سال پس از مرگ فرويد نيوزويك نوشت كه بدون او تفكر قرن بيستم به دشواري قابل تصور است. او يكي از معدود افرادي است كه در تغيير شيوه تفكر ما درباره خودمان نقش اساسي داشته است.
روانكاوي با ساير مكاتب روان شناسي همزمان است. وضعيت را در سال 1985 در نظر بگيريد، سالي كه فرويد نخستين كتابش را انتشار داد و آغاز رسمي جنبش نوين خود را مشخص كرد. وونت در ان زمان 63 سال داشت. تيچنر كه تازه 28 ساله شده بود فقط دو سال پيش از ان به دانشگاه رفته بود و تدوين نظام ساخت گرايي اش را به تازگي آغاز مي كرد. روح ساخت گرايي در آمريكا در حال رشد بود. روان شناسي رفتار گرايي و روان شناسي گشتالت هيچ كدام شروع نشده بود. واتسون در ان هنگام 17 سال و ورتايمر 15 سال داشتند.
با وجود اين در هنگام مرگ فرويد در سال 1939 ، چشم انداز كلي روان شناسي تغيير يافته بود. روان شناسي وونت، رفتارگرايي و كاركردگرايي به صورت تاريخ درآمده بودند. روان شناسي گشتالت از سوي آلمان به سوي ايالت متحده ريشه مي دوانيد، و رفتارگرايي شكل مسلط رفتار در آمريكا شده بود.
بر عكس ديگر مكاتب، روانكاوي نه محصول پژوهش هاي دانشگاهي بود نه محصول علم محض، ‌بلكه از درون روانپزشكي برخاست كه تلاش مي كرد كساني را كه جامعه به آنان برچسب بيماران رواني مي زد، درمان كند. بدينسان روانكاوي يك مكتب فكري روان شناسي كه به طور مستقيم با ساير مكاتب قابل قياس باشد نبود، و هنوز هم نيست.

روانكاوي از نظر هدف، موضوع مطالعه، و روش از همان ابتدا از خط فكري روان شناسي دور شد. موضوع مورد مطالعه آن رفتار نابهنجار است، كه تا اندازه اي از سوي مكاتب مورد غفلت قرار گرفته بود، روش اوليه آن به جاي آزمايش كنترل شده آزمايشگاهي، مشاهده باليني است. همچنين روانكاوي با ناهشياري سرو كار دارد، موضوعي كه از سوي ساير مكاتب فكري در روان شناسي اساساً ناديده گرفته شده بود.
با اين وجود روانكاوي ويژگي هاي زمينه اي مشتركي با كاركردگرايي و رفتارگرايي دارد. همه آنها از روح ماشين گرايي، از كارهاي فخنر در پسيكوفيزيك و از افكار انقلابي داروين تأثير پذيرفته بودند.(داون پي شولتز، سيدني الن شولتز1384)
اهميت مطالعه روانكاوي:
بانظر به اين كه روانكاوي اولين نظامي است كه به طور كامل به بررسي نيروي انگيزشي و شخصيت پرداخته است وهمچنين اين تئوري مسائلي را كه تا زمان پيدايش آن به صورت تابو به آن نگريسته مي شد ولي در عين حال در تكوين شخصيت ، مبين چگونگي رابطه فرد با ديگران و احتمالاً نيرومند ترين نيروي انگيزشي انسان يعني مسائل جنسي را به دقت مورد بررسي قرار داد و بر آن تاكيد كرد كه به علت همين تاكيد مخالفتهاي جدي با اين نظريه صورت گرفت. اين مسائل چيزي جز امر جنسي نبود كه بنا برمدل روانكاوي مسائل جنسي از بدو تولد تاثير چشم گيري بررشد شخصيت دارد .
علاوه بر اين، مكاتب بعد از نظام روانكاوي كه فرويد آغاز گر آن بود، به نحو چشم گيري تحت تاثير روانكاوي بوده اند . همچنين، اين نظريه به دليل ارائه تصوير جديدي از انسان، روانشناسي را دستخوش انقلاب و مسير آينده آن را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داده است .به دليل اين حقيقت كه اين تصوير تفاوت بسياري با تصوير مورد قبول عام داشت، روانكاوي نه تنها روان شناسي را، كه بسياري از حوزه هاي ديگر انديشه و حيات انساني را تحت تاثير قرار داد، به ويژه حوزه هايي از قبيل ادبيات ،هنر ،تعليم و تربيت ،اخلاق ،جامعه شناسي ،انسان شناسي والهيات.

گفته اند كه روانكاوي درست به اندازه نظريه هاي كوپرنيك و داروين تصور انسان را از خويش تغيير داده است.همچنان كه كوپر نيك توهم مربوط به وضعيت مركزي زمين و انسان را در جهان از بين برد و داروين هم توهم يگانه بودن انسان در طبيعت زنده را نابود ساخت ،فرويد نيز ضربه اي مهلك بر احتمالاً بزرگترين توهم انسان نواخت ،تصور اين بود كه انسان حاكم بر اعمال و افكار خود است.
روانكاوي، بالاخص از رهگذر كار زيگموند فرويد، جامع ترين و منسجم ترين نظريه درباره انگيزش و آسيب شناسي رواني را ارائه نموده است، نظريه اي كه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده است. در واقع بينش ها و تحليل هاي فرويد درباره جبرگرايي رواني، اوايل كودكي،و فرايند هاي ناهشيار، تاثير زايل نشدني بر روانشناسي گذاشته است(كورچين، 1983). مفاهيمي مانند آسيب (ضربه)،سوگ، دفاع،روابط شيئي،اظطرب جدايي،و دوره هاي حساس در اوايل كودكي، براي طرز تفكر روان كاوي درباره مشكلات مراجع بسيار تعيين كننده هستند.مع هذا، انواع ديگر روان درماني و روش هاي رفتاري تنها در اين اواخر توجه جدي به اين اصطلاح ها مبذول داشته اند (بالبي،1982).
افزون بر اين، روانكاوي فراتر از يك نوع روان درماني صرف است؛ روان كاوي همچنين نظريه اي درباره رفتار انسان و روش مشاهده است.اس.فرويد (1923) در تعريفي كلي به اين نكته اشاره كرده است((شيوه اي براي تحقيق درباره فرايندهاي ذهني به ويژه پديده ناهشيار، روش درمان مبتني بر اين شيوه، و مجموعه اي از مشاهدات و واقعيت هاي گردآوري شده كه درمجموع ساختار منسجم و يكپارچه نظريه اي در خصوص رفتار انسان را پديد مي آورند))(ارگل،1995؛ص523). روانكاوي، به عنوان نظريه اي در خصوص رفتار انسان، بر دو فرضيه بنيادي متكي است:(الف)جبرگرايي رواني- همه رخدادهاي ذهني علت دارند و هيچ رخدادي به طور تصادفي روي نمي دهد ؛(ب)ناهشياري پويا- بسياري از نيازها،آرزوها، وتكانه هاي اساسي بيرون از آگاهي شخص قرار دارند(برنر، 1973)اما هدف روانكاوي، به عنوان فرايند درماني، اين است كه افراد كمك كند رشد و تكامل شان را تحقق ببخشند؛روانكاوي عمدتاً براي انجام اين كار سعي مي كند محتواي قسمت ناهشيار ذهن رابه

بخش هشيار بياورد و سازمان ساختارهاي رواني (خود)را كه دنياي واقعي، به ويژه دنياي واقعي روابط بين فردي،را دريافت نموده و با آن كنش متقابل دارد،نيرومند سازد(گرينسون،1967).
در اينجا بي مورد نيست يادآوري شود كه چنانچه توضيح داده شد روانكاوي فرويد فلسفه لهو و لعب نيست. راست است كه فرويد جنسيت را پايه مهم شخصيت انساني معرفي كرده و بخصوص در هيستري سركوب شدن آنرا علت كسالت دانسته است، اما درمان را غرق شدن در عياشي جنسي ندانسته است (بيماري به علت قوي بودن غريزه جنسي در اين اشخاص پيدا نمي شود بلكه به علت غير صحيح با آن ايجاد مي گردد) (جرالد اس . بلوم ، 1352).
قبلا ديديم كه در قرن نوزدهم پزشكان اعصاب مي خواستند علل جسماني بيماري هاي رواني را كشف و به وسيله رفع آنها بيمار را درمان كنند .فرويد در جهت معكوس آنها رفت . يعني با روش رواني، به كشف علل رواني بعضي بيماريها ، (روش و طرز برخورد شخص بيمار با موانع زندگي)پرداخت و نشان دادن كه بعض عوارض جسماني همراه با بيماريهاي رواني علت رواني دارند. مثلا در بيماران مبتلا به هيستر فلجهاي جسماني زيادي ديده مي شود كه آزمايشهاي پزشكي نمي توانند آنها را تاييد كنند .مثلا بيمار قادر نيست دستش را حركت دهد، در حاليكه عضلات و اعصاب دستكاملا سالم اند؛ يا درست نمي بيند، در حاليكه چشم پزشك هيچ ضايعه عضوي در چشم او تشخيص نمي دهد؛ يا مرتب قي مي كند و قادر به غذا خوردن نيست، در حاليكه پزشك متخصصدستگاه گوارش علت موجهي براي اين حالت نمي يابد. پيش از آن بيماران هيستريك را درغگو مي شناختند.فرويد نشان داد كه در اين بيماران اعضاي بدن تحت تاثير بيماري رواني واقعا قدرت عمل خود را از دست مي دهند. روش درمان فرويد خيلي ثمربخشتر بود.معذلك او رقيب و مخالف پزشكان اعصاب نبود و راهي را كه آنها دنبال مي كردند مورد تحقير قرار نداد . چه روش فرويد محدود به يك دسته از بيماريهاي رواني است كه آنها را نوروز مي ناميد و در

 

دانلود جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي | 19838 alis

تحقیق, جايگاه, و, نقش, اعتماد, در, روابط, اجتماعي

جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي

معناي لغوي اعتماد:
« اعتماد ترجمه واژه انگليسي « Trust » است كه در زبان لاتين معادل كلمه Faith يواناني مورد استفاده قرار گفته است. ريشه در كلمه Faith مفهوم، وثوق، اعتماد، تسليم در برابر اراده ديگري و اطمينان به شخص ديگر، مستتر است.
« اونا مونو » ريشه يوناني واژه اعتماد را فعل « Pistis » عنوان كرده كه معادل همان واژه « Fuith » است. اين دو واژه، را هم زاد يكديگر تعريف كرده و مي نويسد، در رشد اين دو كلمه، مفهوم وثوق ، اعتمادو تسليم در برابر اراده ديگري و اطمينان به شخص ديگري مستتر است ( او نامونو، 1370‍؛ 247 ) در زبان فارسي، آنگونه كه در فرهنگ معين آمده، اعتماد مترادف است با تكيه كردن، واگذاشتن كار به كسي، اطمينان، وثوق، باور و اعتقاد ( معين، ج1، 1375‍؛ 302 ). فرهنگ عميد نيز، مترادف هاي مشابهي براي اعتماد عنوان كرده است. نظير، تكيه كردن، واگذاشتن كار به كسي، آهنگ كردن، با اين تفاوت كه براي اطمينان، مترادف هاي جداگانه ايي، آورده به نحوي كه تفاوت دو واژه « اعتماد » و «اطمينان » را نشان مي دهد. « اطمينان » مترادف، آرام گرفتن آسايش خاطر داشتن و خاطر جمعي است. ( پور محمدي، علي اصغر ، 1376؛ 9‌ ).

تعريف اعتماد:
« اعتماد » تعريف واحدي ندارد و با توجه به حوزه هاي مختلفي كه مورد توجه قرار مي‌گيرد – سياست، اقتصاد، جامعه، روانشناسي- و نيز رويكردهاي متفاوت به آن – رويكرد كنش انتخاب عقلاني، رويكرد اجتماعي، كاركردي روانشناختي، تعريف هاي متعدد و متفاوتي از آن شده است.
برخي از تعريف هاي مهم اعتماد در ذيل آمده است:
تعريف « اريك، اريكسون » نظريه پرداز، حوزه روانشناسي از اعتماد: انتظار برآورده شدن نيازهاي شخصي و اينكه مي شود روي دنيا، يا منابع برآورده كننده خارجي حساب كرد. ( اميد كافي، 1380؛ 10 ).
تعريفي كلاسيك از اعتماد « باوري قوي به اعتبار، صداقت و توان يك فرد، انتظاري مطمئن و اتكا به ادعايا اظهار نظري بدون آزمون آن ( Lyon. 2002. 664 ).
اعتماد عبارت است از « انتظار رفتار اجتماعي خوب، صادقانه، همكاري جويانه، از ساير اعضاي جامعه بر اساس هنجارهاي مشترك (45. 1995 Fukuyama. ).
اعتماد عبارت است از اطمينان به ديگران با وجود امكان فرصت طلبي آنان ( عدم قطعيت و مخاطر آميز بودن ) ( 18. 1996 Misztal. ).
اعتماد نوعي شرط بندي است در رابطه با كنشهايي كه ديگران در آينده انجام مي دهند.
( 24. 1999 Ss tpmpk. ). – اعتماد را واگذاري منابع به ديگران مي دانند با اين انتظار كه آنها به گونه ايي عمل خواهند كرد كه نتايج منفي به حداقل ممكن كاهش
مي يابد و دست يابي به اهداف ميسر مي گردد. (اليسون و فايرستون، به نقل از، امير كافي، 1380؛ 10).
ليو، ( Lciou، سيلويا ( Sylvia )، برانك ( Brunk )، اعتماد بين شخصي را از ديدگاه ديگري مورد توجه قرار داده اند و آنرا معادل ايمان به مردم ( Faith in people ) در نظر مي گيرند و معتقدند كه فرهنگ هاي جوامع مختلف در اين زمينه با هم تفاوت دارند. زيمل جامعه شناس آلماني نيز تفسير مشابهي از اعتماد ارائه مي كند، به اعتقاد او اعتماد نوعي ايمان و اعتقاد افراد به جامعه است. آنتوني گيدنز ضمن موافقت با تعريف زيمل، برداشت خود از اعتماد را با اين تعريف آغاز مي كند كه، اعتماد به عنوان اطمينان يا اتكاء بر ماهيت يا خاصيت شخصي، چيزي يا صحت گفته اي، تعريف مي شود. به اعتقاد او، مفهوم اطمينان و اتكاء در تعريف فوق به وضوح با آن ايماني كه زيمل آنرا توصيف كرده در پيوند و ارتباط است ( به نقل از اميد كافي، همان؛ 11).

جايگاه و نقش اعتماد در كنش اجتماعي:
تعريف هاي فوق، و تعريف هاي مختلف ديگري كه از اعتماد شده، عملاً نتوانسته اند، فضاي روشني از مفهوم، « اعتماد » ارائه دهند، امري كه افرادي چون، لوهمان (Luhmann ) و مك نايت ( Mcknigh ) را بر آن داشته تا همواره از بحث هاي موجود در رابطه با « اعتماد » انتقاد كنند ( رجوع كنيد به بخش مباني نظري، « عسگري مقدم » نظريه هاي لوهمان و مك نايت . 1382، 44- 56 ).
برخي نيز براي گريز از اين ابهامات، بحث هاي خود را با يك سري مصداق هاي عيني از زندگي اجتماعي، همراه كرده اند ( سزتومكا، كلمن، پوتنام و… ) مصداق هايي كه همواره نقش و اهميت اعتماد را در كنش اجتماعي نشان مي دهند. آنچه مسلم است. و از متون اعتماد بر مي آيد، اعتماد همواره متوجه ديگري يا ديگراني است كه در محيط اجتماعي ما حضور دارند ( البته بطور مستقيم در يك رابطه چهره به چهره يا غير مستقيم از مواجهه با محصولات ديگران، در اين خصوص براي اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به كتاب « اعتماد » يك تئوري اجتماعي، پيوتر، سزتوميكا، Pioter, Sztopka، 1999؛ ). افرادي كه در جريان اعتماد، يا بطور مستقيم با آنها دست به كنش مي زنيم و يا اينكه در كنش اجتماعي خود متوجه حضور يا اثرات آنها هستيم. بطور كلي مي توان گفت كه «اعتماد » همواره پاي ثابت كنش اجتماعي است. در ارتباط شناسي (مطالعه ارتباطات انساني) اين نكته به صورت جدي تري مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه، « حميد مولانا » در مقدمه اي كه براي كتاب « ارتباط شناسي » «محسنيان راد» نوشته، در توضيح واژه انگليسي« Communication » و اينكه معادل فارسي آن « ارتباط » همواره فاقد برخي ويژگيهاي ريشه ايي اين واژه است، مي نويسد « در تعريف واژه « Com mumication » دو عامل و اصل مهم وجود دارد: يكي اصل شركت كردن و ديگري اصل اعتماد. بدون اين دو عامل اصلي « Com mumication » آنطور كه در علوم اجتماعي از آن استفاده مي شود معناي خود را از دست مي دهد. مثلاً براي اينكه دو نفر با هم جريان و سير ارتباط داشته باشند بايد اين دو فرد ] در [ چيزي با هم شراكت داشته باشند. اين عامل را در انگليسي « Sharing » مي گويند، علاوه براين براي اينكه اين جريان ايجاد شود اين دو فرد بايد حداقلي اعتماد يا « Trust » نسبت به يكديگر داشته باشند ( محسنيان راد. 1376؛ 16 ).
از اين رو « اعتماد » يكي از مؤلفه هاي مهم زندگي روزمره به حساب مي‌آيد. بطوريكه بيشتر نگاه ها به آن از منظري كاركرد گرايانه، است. اين كاركرد و يا به عبارتي نقش و جايگاهي كه براي اعتماد تعريف مي شود پيوند نزديكي با دو مؤلفه، « كنترل » و «پيش‌بيني » دارد كه خود متوجه عنصر مهم ديگري به نام « نظم اجتماعي » هستند، نظمي كه تداوم و ثبات كنش هاي اجتماعي در گرو آن است. ( رجوع كنيد به 19و 1999 و Sztompka ). در جريان كنش اجتماعي همواره مكانيسم هايي هستند كه نياز به كنترل و پيش ‌بيني ديگران را مرتفع مي كنند، مكانيسم هايي كه كنش را در چهارچوب مشخصي هدايت مي كنند، ارزشها و هنجارهاي مشترك از جمله اين مكانيسم ها به حساب مي آيند، توسل به يك سري قراردادهاي رسمي و غير رسمي نيز شكل ديگري از اين مكانيسم هاي كنترل كننده است كه امكان پيش بيني كنش ديگران را براي ما فراهم مي كنند اما با توجه به ماهست مختار كنش گران انساني اين مكانيسم ها عملاً كافي نيستند، اين مسأله، موقعيتي دشوار و بحراني بوجود مي آورد، اما اگر بشود فراتر از اين مكانيسم ها، « اعتماد‌ » كرد، اين بحران مرتفع خواهد شد. نقش و اهميتي كه به «اعتماد » داده مي شود در بين نظريه پردازان مطرح « اعتماد » اين امر در بحث، نيكلاس لوهمان، (‌Nilclas Luhmann ) پر رنگ تر است. به ويژه از آن رو كه آنرا با اقتضائات جامعه مدرن پيوند مي زند، «پيچيدگي» و « ريسك » مهمترين اين اقتضائات است. ميزتال ( Misztal ) در اين رابطه مي نويسد « او بحث خود را به دو تغيير بر هم بسته ساختاري، جهان مدرن، متصل كرده است، اول اينكه، جهان مدرن، جهاني است با پيچيدگي ‌هاي غير قابل مديريت و دوم افزايش خطر پذيري به جاي خطر ، به اين معني كه كنش هاي همواره ممكن است به نتايج خطرناكي منتهي شوند، بنابراين در جهان مملو از تنوع و پيچيدگي، عقلانيت خطر پذيري لازم است و لازمه آن نيز «اعتماد» است. ( 73. 1996. Misztal ).
لوهمان براي اعتماد، نقشي تعريف مي كند. كه پارسونز از آن تحت عنوان « واسطه هاي عموميت يافته » ياد كرده است. چيزهايي كه مردم در ارتباطات خود، آنها را به كار
مي گيرند، نظير، پول، عشق و ثروت. لوهمان اين

 

دانلود تحقیق جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن | 20089 alis

تحقیق, آزادي, و, جايگاه, آن, در, حکومت, از, نگاه, قرآن

آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن
تعريف آزادي : در اين باره تعريف هاي بسياري وجود دارد ولي ساده ترين تعريفي که شده اين است : « آزادي فقدان مانع و جلوگيري است»1
اين تعريف اگرچه ساده است اما مبهم و چند پهلوست و بر اساس آن قضاوت در باب خوب يا بد بودن آزادي نيز بسيار مشکل خواهد شد . در تعريف ديگري گفته شده است : « آزادي قدرت داشتن براي انجام دادن هر کاريست که به ديگران زيان نمي رساند. » 2 طبق اين تعريف حدود آزادي بايد بوسيله قانون معين شود تا مشخص شود چه کاري به ديگران زيان مي رساند و چه کاري به ديگران زيان نمي رساند .
لازم به ذکر است در بررسي مسئله آزادي توجه عمده پژوهش معطوف به آراء متفکران شيعه و معاصر بوده است و بر اين مبني انواع آزادي را مي توان اين گونه بيان کرد :
1. آزادي تکويني : انسان از نظر خلقت موجودي با شعور و اراده است و اختيار دارد ، يعني اينکه وقتي انسان در برابر هر کاري که انجام آن امکان پذير است قرار مي گيرد به حسب طبيعت وجوديش نسبت به آن کار در نقطه اي قرار مي گيرد که محل تلاقي دو راه است : انجام دادن و ترک کردن. پس انسان به حسب فطرت خود نسبت به انجام دادن يا ترک کردن کارها آزادي است و اين همان « آزادي » است 3
2. آزادي تشريعي : به طور في الجمله لازمه آزادي تکويني آزادي ديگري است که « آزادي تشريعي » نام دارد . ( هر چند ميزان اين ملازمه را به طور دقيق نمي توان بيان کرد. ) به اين معني هيچ يک از افراد بشر حق ندارند مالک اراده و عمل ديگران بشود و آنها را را بنده خود سازد و انسان ها بايد در تصميم گيري هايشان آزاد باشند . 4 خداوند متعال مي فرمايد :
قل تعالوا الي کلمه سواء … و لا يتخذ بعضنا اربابامن دون الله ( آل عمران ، 3/64)

در جاي ديگر آمده است :
ما کان بشر … يقول للناس کونوا عبادا لي من دون الله ( آل عمران ، /79)
هيچ بشري حق ندارد بگويد به جاي خداوند بندگان من باشيد .

نگرشي ديگر به انواع ازادي ، تقسيم آن به دو نوع ازادي معنوي و آزادي اجتماعي است . لازم به ذکر است که اين دو نوع مورد توجه ويژه قران کريم قرار گرفته و به عنوان اساسي ترين اهداف انبياء در قرآن ذکر شده است و لذا نقطه کليدي توجه ما نيز در اين پژوهش به آن دو خواهد بود .

آزادي اجتماعي خود به انواع مختلف آزادي سياسي ، آزادي بيان ، عقيده و … تقسيم مي شود .
الف ) آزادي اجتماعي :
در تعريف اين نوع آزادي گفته شده است : آزادي اجتماعي يعني {اينکه} بشر بايد در اجتماع از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد . ديگران مانعي در راه رشد و تکمل او نباشند . او را محبوس نکنند . به حالت يک زنداني در نياورند که جلوي فعاليتش گرفته شود . ديگران او را استثمار نکنند ، استخدام نکنند ، استبعاد

 

دانلود تحقیق آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن

دریــــافت فایـــل

دریافت تحقیق جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر | 20382 alis

تحقیق, جايگاه, خانواده, از, دیدگاه, پیامبر

جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر
«و لقد كرّمنا بنى آدم» (اسراء /70)

و ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم.
به طور كلى در برخوردها و رفتارهاى اجتماعى، روابطى كه انسانها با هم برقرار مى‏كنند تابع
دو ديدگاه است . يا بر مبناى ديدگاه «كرامت» است و يا بر مبناى ديدگاه «اهانت» است . بر
اساس اين دو نوع نگرش ، روابطى كه انسانها با هم دارند يا مبتنى بر «تكريم» وگرامى
داشتن است و يا مبتنى بر «استخفاف » و حقير شمردن است. در يك نگاه،انسان موجودى
است با ارزش و شريف و صاحب كرامت ذاتى و «حاصل بر و بحر» 1 و در نگاه ديگر موجودى
است بى ارزش و حقير و فاقد كرامت ذاتى و صرفاً طبيعى .
هرگونه كه انسان را تلقى كنيم، همان گونه با او برخورد مى كنيم . اگر انسان را موجودى
صاحب كرامت بدانيم، تلاش مى كنيم اين كرامت را در او تقويت كنيم، و به عكس اگر ديگران
را بى كرامت بدانيم، از سر تفرعن، آنان را كوچك شمرده ، مورد اهانت و حقارت واسخفاف
قرار مى‏دهيم . خداوند در مورد كرامت ذاتى انسانها، در آيه 70 سوره اسراء فرمود: «و لقد
كرمنا بنى آدم» (ما فرزندان آدم را – نوع انسان را – كرامت بخشيديم) و همچنين فرعون را، به
عنوان نمونه نگرش و برخورد تحقير آميز با انسان معرفى كرده است:
«فاستخف قومه فاطاعوه انهم كانوا قوماً فاسقين.» 2
او (فرعون) قومش را استخفاف كرد، پس اطاعتش كردند كه آنها قومى فاسق بودند.
فرعون، سمبل برخورد تحقير آميز با انسان است كه بقاى نظام فرعونى و مناسبات سلطه و
استثمار و استحمار ، جز در چهار چوب تهى كردن انسانها ميسر نمى‏شود.
انسان خفيف است كه مطيع فراعنه مى‏شود و اين نيست مگر به سبب «فسق» 3 او.
انسانى كه كرامت خود را زمين مى‏گذارد؛ انسانى كه پذيراى اهانت مى‏شود، ابتداً بايد
فاسق شده باشد، بايد از محتواى الهى خود عدول كرده باشد، تا پذيراى استخفاف ستمگر و
حكومت ستم شود. اصولاً راه و رسم و سيره همه جباران و حكومتهاى خودكامه و فاسد بر
اين است كه بارى ادامه تفرعن و خودكامگى خود، مردم را خفيف سازند، تهى كنند و آنها را
از نظر تفكر در سطحى نگاه دارند كه خطرى برايشان ايجاد نشود با تحميق آنها و خرد كردن
شخصيت حقيقى شان، آنان را به صورت ابزار وادواتى براى مقاصد خود سازند. جالب آنكه در
آيه فوق علت پذيرش استخفاف و قدرت گرفتن فراعنه را در فسق مردم معرفى مى‏كند: «آنها
گروهى فاسق بودند»، كه اگر فاسق نبودند و از اطاعت خدا و فرمان عقل خارج نشده بودند و
خود را از محتواى الهى، انسان خويش تهى نساخته بودند، تسليم هيچ فرعونى نمى‏شدند
آنها خود كرامت خويش را لگدمال كرده بودند، آن گاه تسليم استخفاف فرعونى شدند، آنها
فاسق بودند كه تن به تبعيت فاسق دادند.
بنابر آنچه گذشت، به اعتبارى در برخورد با انسان دو ديدگاه وجود دارد:
1- ديدگاه «الهى» كه انسان را با كرامت مى‏داند و نحوه برخورد با انسان را برخورد از سر
تكريم مى‏خواهد.
2- ديدگاه «فرعونى» كه انسان را براى اينكه به زير سلطه بكشد، استخفاف مى كند او را
حقير مى‏داند و دست به تحميقش مى‏زند، كه اگر انسان خرد شد، خفيف شد، سبك شد ،
تن به هر خوارى و پستى مى‏دهد.
منطق عملى پيامبر (ص)
سيره انبيا در برخورد با انسان، سيره الهى است . آنها «كريم» بودند و برخوردهايشان
«كريمانه» ؛ «صاحب كرامت» بودند و اهل «تكريم» مردم. انسان تا كرامت نداشته باشد،
نمى‏تواند تكريم كند و رسول خدا (ص) با كرامت‏ترين انسانها بود، چنانكه سيره نويسان در
وصف آن حضرت نوشته‏اند: «كان اكرم الناس» ؛ 4 و على (ع) در توصيف اين شأن رسول اكرم
(ص) او را گرامى‏ترين فرد عشيره و خاندانش معرفى كرد. 5 او گرامى‏ترين خلق خدا بود، كه
خداوند در كتاب شريفش به وجود گرامى او سوگند ياد مى‏كند و مى‏فرمايد:
«لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون.»6
به جانت سوگند اينها در مستى خود سرگردانند.
قاضى عياض پس از ذكر اين آيه شريفه و بيان اينكه خداوند در اينجا نهايت تعظيم و تكريم را
نسبت به آن وجود عزيز عنوان فرموده است ، از قول ابن عباس نقل مى‏كند: «ما خلق الله
تعالى، و ما ذرأ ، و ما برأنفساً اكرم عليه من محمد (ص) و ما سمعت الله تعالى أقسم بحياة
أحد غيره.» 7(خداوند تعالى وجودى را گراميتر از محمد (ص) خلق نكرد و نيافريد و لباس
هستى نپوشانيد، و من نشنيده‏ام كه خداوند جز به وجود (گرامى) او به كس ديگرى سوگند
ياد كرده باشد). و از ابوالجوزاء 8 نيز شبيه به همين سخن نقل شده است .9
آن حضرت «اكرم خلق» بود و بيشترين تكريم را در رفتارش نسبت به خلق خدا داشت . او كه
مزين به وصف «لولاك لما خلقت الافلاك » 10 بود، در مناسبات اجتماعى خود آن قدر
بى‏پيرايه وعارى از هر تكلف و افتاده بود كه گويا بشرى است مثل ساير مردم بى هيچ مزيتى
، 11 و سيره اجتماعى‏اش بر تكريم انسانها استوار بود و آن چنان آنها را مورد احترام قرار
مى‏داد و گرامى مى‏داشت و شخصيت مى‏بخشيد كه تصورش نيز دشوار بود . حضرت
حسين (ع) گويد از پدرم از مجلس رسول خدا (ص) پرسش كردم ، فرمود:
«(پيامبر) در مجلسش بهره هر كس را عطا مى كرد (هيچ كس بى بهره از مج

 

دانلود تحقیق جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر

دریــــافت فایـــل

دریافت پاورپوینت درباره جايگاه توسعه اقتصادي در اسلام | 28117 alis

پاورپوینت درباره جايگاه توسعه اقتصادي در اسلام,پاورپوینت, درباره, جايگاه, توسعه, اقتصادي, در, اسلام,

دسته بندی: Powerpoint

نوع فایل: ppt (قابل ويرايش و آماده پرينت)

تعداد اسلاید: 22 اسلاید

قسمتی از متن فایل دانلودی

براي تبيين هر چه بهتر« جايگاه توسعه اقتصادي» در اسلام و با توجه به مجال اندك،
مباحث اين نوشتار تحت 4 عنوان كلي ذيل
بررسي خواهد شد؛

تعريف توسعه،
2. هدف توسعه،
3. نظامهاي توسعه و راهبردهاي آن.
پايه‏هاي توسعه اقتصادي در اسلام

در ديدگاه اسلامي، توسعه اقتصادي براي جامعه، دستاوردِ برنامه‏هاي اسلام در اجراي احكام الهي و جامه عمل پوشاندن به تعاليم آسماني است. تا آنجا كه نبي مكرم اسلام {صلي الله عليه وآله} هر روز پس از نماز صبح به گونه اي كه اصحاب صدايشان را بشنوند در كنار دعا براي اصلاح دين و آخرت، سه مرتبه اين جملات را مي فرمودند: «اللّهُمَّ أصلِح لي دُنياي الَّتي جَعَلتَ فيها مَعاشي؛
بار خدايا! دنياي مرا به سامان آور؛ همان را كه مايه زندگاني من قرار داده‏اي»

امام صادق عليه­السلام در توصيف جامعه­ي پس از ظهور حضرت حجت عجل­الله­تعالي­فرجه­الشريف مي­فرمايند:

«…ويطلُبُ الرَّجُلُ مِنكُم مَن يصِلُهُ بِمالِهِ ويأخُذُ مِنهُ زَكاتَهُ فَلا يجِدُ أحَدا يقبَلُ مِنهُ ذلِكَ؛ استَغنَي النّاسُ بِما رَزَقَهُمُ اللّه‏ُ مِن فَضلِهِ؛

…و كسي از شما به دنبال فردي مي‏گردد كه مالش را بستاند و زكاتش را بپذيرد، امّا هيچ كس را نمي‏يابد كه چنين كند، [زيرا] مردم از رهگذر روزي‏هايي كه خداوند با فزون بخشي خويش به ايشان عطا فرموده، بي‏نياز شده‏اند.»

 

دانلود پاورپوینت درباره جايگاه توسعه اقتصادي در اسلام

دریــــافت فایـــل

دریافت پاورپوینت اهميت وجايگاه استانداردهاي كمپوست در صنعت كمپوستينگ | 28601 alis

پاورپوینت, اهميت, و,جايگاه ,استانداردهاي, كمپوست, در ,صنعت, كمپوستينگ,

نوع فایل power point

قابل ویرایش 25 اسلاید

قسمتی از اسلایدها:

كمپوست يك فرآيند زيستي مزوفيليك و ترموفيليك است كه در آن مواد زايد آلي بطور طبيعي بوسيله مجموعه‌اي از ميكروارگانيسم‌ها به دي‌اكسيد كربن، اب، مواد معدني و مواد الي تثبيت شده (هوموس) تبديل مي‌شوند.

ميكروارگانيسم‌ها شامل باكتري، قارچ و تك ياخته و شايد بي‌مهرگاني مانند نماتودها، كرمهاي خاكي، مايت‌ها و انواع متنوع‌تر ارگانيسم ها باشد.

برحسب فن آوري مورد استفاده: فرآيندهاي مكانيكي و دستي يا فرآيندهاي در محل و خارج از محل توليد .

بر حسب چگونگي بهره‌برداري:پيوسته يا ناپيوسته و نيمه پيوسته .

برمبناي درجه حرارت كمپوست مزوفيليك (25 تا 40 درجه سانتيگراد) و كمپوست ترموفيليك (بين 50-60 درجه سانتي گراد).

بر مبناي رسيدگي: خام؛تازه؛كامل؛ويژه.

اهداف كمپوست :

تثبيت مواد زائد

نابودي عوامل بيماريزا

تامين مواد مغذي و احياواصلاح فيزيكي خاك

خشك كردن لجن

مشكلات عمده مربوط به كمپوست:

درجه اطمينان فرآيند براي تهيه غلظتهاي موردنياز مواد مغذي

نابودي عوامل بيماريزا

عوامل اقتصادي و اجتماعي به مقررات بهداشتي و قوانين فروش كود، قابليت عمومي و بازاريابي و توزيع مربوط مي شود.

فهرست مطالب و اسلایدها

انواع كمپوست

اهداف كمپوست :

مزاياي كاربرد كمپوست :

فاكتورهاي اساسي كمپوستينگ

استانداردهاي كمپوست شامل:

استانداردبهداشتي كمپوست:

روشهاي اندازهگيري درجه تثبيت كمپوست

– كاهش درجه حرارت درپايان عمل كمپوست.

استانداردهاي رسيدگي كمپوست

 

دانلود پاورپوینت اهميت وجايگاه استانداردهاي كمپوست در صنعت كمپوستينگ

دریــــافت فایـــل

بررسی و دانلود جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي

بررسی و دانلود جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي دارای نکات کلیدی جايگاه, روانكاوي, در, تاريخ, روان, شناسي

جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي
روانكاوي يا روان تحليل گري و نام زيگموند فرويد در سرتاسر دنياي نوين براي بيشتر مردم آشناست. گر چه ساير چهره هاي پيشرو در تاريخ روان شناسي، مانند فخنر، وونت و تيچنر خارج از روان شناسي حرفه اي كمتر شناخته شده اند، فرويد در ميان عامه مردم از شهرت فوق العاده اي برخوردار است. بيش از چهل سال پس از مرگ فرويد نيوزويك نوشت كه بدون او تفكر قرن بيستم به دشواري قابل تصور است. او يكي از معدود افرادي است كه در تغيير شيوه تفكر ما درباره خودمان نقش اساسي داشته است.
روانكاوي با ساير مكاتب روان شناسي همزمان است. وضعيت را در سال 1985 در نظر بگيريد، سالي كه فرويد نخستين كتابش را انتشار داد و آغاز رسمي جنبش نوين خود را مشخص كرد. وونت در ان زمان 63 سال داشت. تيچنر كه تازه 28 ساله شده بود فقط دو سال پيش از ان به دانشگاه رفته بود و تدوين نظام ساخت گرايي اش را به تازگي آغاز مي كرد. روح ساخت گرايي در آمريكا در حال رشد بود. روان شناسي رفتار گرايي و روان شناسي گشتالت هيچ كدام شروع نشده بود. واتسون در ان هنگام 17 سال و ورتايمر 15 سال داشتند.
با وجود اين در هنگام مرگ فرويد در سال 1939 ، چشم انداز كلي روان شناسي تغيير يافته بود. روان شناسي وونت، رفتارگرايي و كاركردگرايي به صورت تاريخ درآمده بودند. روان شناسي گشتالت از سوي آلمان به سوي ايالت متحده ريشه مي دوانيد، و رفتارگرايي شكل مسلط رفتار در آمريكا شده بود.
بر عكس ديگر مكاتب، روانكاوي نه محصول پژوهش هاي دانشگاهي بود نه محصول علم محض، ‌بلكه از درون روانپزشكي برخاست كه تلاش مي كرد كساني را كه جامعه به آنان برچسب بيماران رواني مي زد، درمان كند. بدينسان روانكاوي يك مكتب فكري روان شناسي كه به طور مستقيم با ساير مكاتب قابل قياس باشد نبود، و هنوز هم نيست.

روانكاوي از نظر هدف، موضوع مطالعه، و روش از همان ابتدا از خط فكري روان شناسي دور شد. موضوع مورد مطالعه آن رفتار نابهنجار است، كه تا اندازه اي از سوي مكاتب مورد غفلت قرار گرفته بود، روش اوليه آن به جاي آزمايش كنترل شده آزمايشگاهي، مشاهده باليني است. همچنين روانكاوي با ناهشياري سرو كار دارد، موضوعي كه از سوي ساير مكاتب فكري در روان شناسي اساساً ناديده گرفته شده بود.
با اين وجود روانكاوي ويژگي هاي زمينه اي مشتركي با كاركردگرايي و رفتارگرايي دارد. همه آنها از روح ماشين گرايي، از كارهاي فخنر در پسيكوفيزيك و از افكار انقلابي داروين تأثير پذيرفته بودند.(داون پي شولتز، سيدني الن شولتز1384)
اهميت مطالعه روانكاوي:
بانظر به اين كه روانكاوي اولين نظامي است كه به طور كامل به بررسي نيروي انگيزشي و شخصيت پرداخته است وهمچنين اين تئوري مسائلي را كه تا زمان پيدايش آن به صورت تابو به آن نگريسته مي شد ولي در عين حال در تكوين شخصيت ، مبين چگونگي رابطه فرد با ديگران و احتمالاً نيرومند ترين نيروي انگيزشي انسان يعني مسائل جنسي را به دقت مورد بررسي قرار داد و بر آن تاكيد كرد كه به علت همين تاكيد مخالفتهاي جدي با اين نظريه صورت گرفت. اين مسائل چيزي جز امر جنسي نبود كه بنا برمدل روانكاوي مسائل جنسي از بدو تولد تاثير چشم گيري بررشد شخصيت دارد .
علاوه بر اين، مكاتب بعد از نظام روانكاوي كه فرويد آغاز گر آن بود، به نحو چشم گيري تحت تاثير روانكاوي بوده اند . همچنين، اين نظريه به دليل ارائه تصوير جديدي از انسان، روانشناسي را دستخوش انقلاب و مسير آينده آن را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داده است .به دليل اين حقيقت كه اين تصوير تفاوت بسياري با تصوير مورد قبول عام داشت، روانكاوي نه تنها روان شناسي را، كه بسياري از حوزه هاي ديگر انديشه و حيات انساني را تحت تاثير قرار داد، به ويژه حوزه هايي از قبيل ادبيات ،هنر ،تعليم و تربيت ،اخلاق ،جامعه شناسي ،انسان شناسي والهيات.

گفته اند كه روانكاوي درست به اندازه نظريه هاي كوپرنيك و داروين تصور انسان را از خويش تغيير داده است.همچنان كه كوپر نيك توهم مربوط به وضعيت مركزي زمين و انسان را در جهان از بين برد و داروين هم توهم يگانه بودن انسان در طبيعت زنده را نابود ساخت ،فرويد نيز ضربه اي مهلك بر احتمالاً بزرگترين توهم انسان نواخت ،تصور اين بود كه انسان حاكم بر اعمال و افكار خود است.
روانكاوي، بالاخص از رهگذر كار زيگموند فرويد، جامع ترين و منسجم ترين نظريه درباره انگيزش و آسيب شناسي رواني را ارائه نموده است، نظريه اي كه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده است. در واقع بينش ها و تحليل هاي فرويد درباره جبرگرايي رواني، اوايل كودكي،و فرايند هاي ناهشيار، تاثير زايل نشدني بر روانشناسي گذاشته است(كورچين، 1983). مفاهيمي مانند آسيب (ضربه)،سوگ، دفاع،روابط شيئي،اظطرب جدايي،و دوره هاي حساس در اوايل كودكي، براي طرز تفكر روان كاوي درباره مشكلات مراجع بسيار تعيين كننده هستند.مع هذا، انواع ديگر روان درماني و روش هاي رفتاري تنها در اين اواخر توجه جدي به اين اصطلاح ها مبذول داشته اند (بالبي،1982).
افزون بر اين، روانكاوي فراتر از يك نوع روان درماني صرف است؛ روان كاوي همچنين نظريه اي درباره رفتار انسان و روش مشاهده است.اس.فرويد (1923) در تعريفي كلي به اين نكته اشاره كرده است((شيوه اي براي تحقيق درباره فرايندهاي ذهني به ويژه پديده ناهشيار، روش درمان مبتني بر اين شيوه، و مجموعه اي از مشاهدات و واقعيت هاي گردآوري شده كه درمجموع ساختار منسجم و يكپارچه نظريه اي در خصوص رفتار انسان را پديد مي آورند))(ارگل،1995؛ص523). روانكاوي، به عنوان نظريه اي در خصوص رفتار انسان، بر دو فرضيه بنيادي متكي است:(الف)جبرگرايي رواني- همه رخدادهاي ذهني علت دارند و هيچ رخدادي به طور تصادفي روي نمي دهد ؛(ب)ناهشياري پويا- بسياري از نيازها،آرزوها، وتكانه هاي اساسي بيرون از آگاهي شخص قرار دارند(برنر، 1973)اما هدف روانكاوي، به عنوان فرايند درماني، اين است كه افراد كمك كند رشد و تكامل شان را تحقق ببخشند؛روانكاوي عمدتاً براي انجام اين كار سعي مي كند محتواي قسمت ناهشيار ذهن رابه

بخش هشيار بياورد و سازمان ساختارهاي رواني (خود)را كه دنياي واقعي، به ويژه دنياي واقعي روابط بين فردي،را دريافت نموده و با آن كنش متقابل دارد،نيرومند سازد(گرينسون،1967).
در اينجا بي مورد نيست يادآوري شود كه چنانچه توضيح داده شد روانكاوي فرويد فلسفه لهو و لعب نيست. راست است كه فرويد جنسيت را پايه مهم شخصيت انساني معرفي كرده و بخصوص در هيستري سركوب شدن آنرا علت كسالت دانسته است، اما درمان را غرق شدن در عياشي جنسي ندانسته است (بيماري به علت قوي بودن غريزه جنسي در اين اشخاص پيدا نمي شود بلكه به علت غير صحيح با آن ايجاد مي گردد) (جرالد اس . بلوم ، 1352).
قبلا ديديم كه در قرن نوزدهم پزشكان اعصاب مي خواستند علل جسماني بيماري هاي رواني را كشف و به وسيله رفع آنها بيمار را درمان كنند .فرويد در جهت معكوس آنها رفت . يعني با روش رواني، به كشف علل رواني بعضي بيماريها ، (روش و طرز برخورد شخص بيمار با موانع زندگي)پرداخت و نشان دادن كه بعض عوارض جسماني همراه با بيماريهاي رواني علت رواني دارند. مثلا در بيماران مبتلا به هيستر فلجهاي جسماني زيادي ديده مي شود كه آزمايشهاي پزشكي نمي توانند آنها را تاييد كنند .مثلا بيمار قادر نيست دستش را حركت دهد، در حاليكه عضلات و اعصاب دستكاملا سالم اند؛ يا درست نمي بيند، در حاليكه چشم پزشك هيچ ضايعه عضوي در چشم او تشخيص نمي دهد؛ يا مرتب قي مي كند و قادر به غذا خوردن نيست، در حاليكه پزشك متخصصدستگاه گوارش علت موجهي براي اين حالت نمي يابد. پيش از آن بيماران هيستريك را درغگو مي شناختند.فرويد نشان داد كه در اين بيماران اعضاي بدن تحت تاثير بيماري رواني واقعا قدرت عمل خود را از دست مي دهند. روش درمان فرويد خيلي ثمربخشتر بود.معذلك او رقيب و مخالف پزشكان اعصاب نبود و راهي را كه آنها دنبال مي كردند مورد تحقير قرار نداد . چه روش فرويد محدود به يك دسته از بيماريهاي رواني است كه آنها را نوروز مي ناميد و در
جايگاه روانكاوي در تاريخ روان شناسي
روانكاوي يا روان تحليل گري و نام زيگموند فرويد در سرتاسر دنياي نوين براي بيشتر مردم آشناست. گر چه ساير چهره هاي پيشرو در تاريخ روان شناسي، مانند فخنر، وونت و تيچنر خارج از روان شناسي حرفه اي كمتر شناخته شده اند، فرويد در ميان عامه مردم از شهرت فوق العاده اي برخوردار است. بيش از چهل سال پس از مرگ فرويد نيوزويك نوشت كه بدون او تفكر قرن بيستم به دشواري قابل تصور است. او يكي از معدود افرادي است كه در تغيير شيوه تفكر ما درباره خودمان نقش اساسي داشته است.
روانكاوي با ساير مكاتب روان شناسي همزمان است. وضعيت را در سال 1985 در نظر بگيريد، سالي كه فرويد نخستين كتابش را انتشار داد و آغاز رسمي جنبش نوين خود را مشخص كرد. وونت در ان زمان 63 سال داشت. تيچنر كه تازه 28 ساله شده بود فقط دو سال پيش از ان به دانشگاه رفته بود و تدوين نظام ساخت گرايي اش را به تازگي آغاز مي كرد. روح ساخت گرايي در آمريكا در حال رشد بود. روان شناسي رفتار گرايي و روان شناسي گشتالت هيچ كدام شروع نشده بود. واتسون در ان هنگام 17 سال و ورتايمر 15 سال داشتند.
با وجود اين در هنگام مرگ فرويد در سال 1939 ، چشم انداز كلي روان شناسي تغيير يافته بود. روان شناسي وونت، رفتارگرايي و كاركردگرايي به صورت تاريخ درآمده بودند. روان شناسي گشتالت از سوي آلمان به سوي ايالت متحده ريشه مي دوانيد، و رفتارگرايي شكل مسلط رفتار در آمريكا شده بود.
بر عكس ديگر مكاتب، روانكاوي نه محصول پژوهش هاي دانشگاهي بود نه محصول علم محض، ‌بلكه از درون روانپزشكي برخاست كه تلاش مي كرد كساني را كه جامعه به آنان برچسب بيماران رواني مي زد، درمان كند. بدينسان روانكاوي يك مكتب فكري روان شناسي كه به طور مستقيم با ساير مكاتب قابل قياس باشد نبود، و هنوز هم نيست.

روانكاوي از نظر هدف، موضوع مطالعه، و روش از همان ابتدا از خط فكري روان شناسي دور شد. موضوع مورد مطالعه آن رفتار نابهنجار است، كه تا اندازه اي از سوي مكاتب مورد غفلت قرار گرفته بود، روش اوليه آن به جاي آزمايش كنترل شده آزمايشگاهي، مشاهده باليني است. همچنين روانكاوي با ناهشياري سرو كار دارد، موضوعي كه از سوي ساير مكاتب فكري در روان شناسي اساساً ناديده گرفته شده بود.
با اين وجود روانكاوي ويژگي هاي زمينه اي مشتركي با كاركردگرايي و رفتارگرايي دارد. همه آنها از روح ماشين گرايي، از كارهاي فخنر در پسيكوفيزيك و از افكار انقلابي داروين تأثير پذيرفته بودند.(داون پي شولتز، سيدني الن شولتز1384)
اهميت مطالعه روانكاوي:
بانظر به اين كه روانكاوي اولين نظامي است كه به طور كامل به بررسي نيروي انگيزشي و شخصيت پرداخته است وهمچنين اين تئوري مسائلي را كه تا زمان پيدايش آن به صورت تابو به آن نگريسته مي شد ولي در عين حال در تكوين شخصيت ، مبين چگونگي رابطه فرد با ديگران و احتمالاً نيرومند ترين نيروي انگيزشي انسان يعني مسائل جنسي را به دقت مورد بررسي قرار داد و بر آن تاكيد كرد كه به علت همين تاكيد مخالفتهاي جدي با اين نظريه صورت گرفت. اين مسائل چيزي جز امر جنسي نبود كه بنا برمدل روانكاوي مسائل جنسي از بدو تولد تاثير چشم گيري بررشد شخصيت دارد .
علاوه بر اين، مكاتب بعد از نظام روانكاوي كه فرويد آغاز گر آن بود، به نحو چشم گيري تحت تاثير روانكاوي بوده اند . همچنين، اين نظريه به دليل ارائه تصوير جديدي از انسان، روانشناسي را دستخوش انقلاب و مسير آينده آن را تا حد زيادي تحت تاثير قرار داده است .به دليل اين حقيقت كه اين تصوير تفاوت بسياري با تصوير مورد قبول عام داشت، روانكاوي نه تنها روان شناسي را، كه بسياري از حوزه هاي ديگر انديشه و حيات انساني را تحت تاثير قرار داد، به ويژه حوزه هايي از قبيل ادبيات ،هنر ،تعليم و تربيت ،اخلاق ،جامعه شناسي ،انسان شناسي والهيات.

گفته اند كه روانكاوي درست به اندازه نظريه هاي كوپرنيك و داروين تصور انسان را از خويش تغيير داده است.همچنان كه كوپر نيك توهم مربوط به وضعيت مركزي زمين و انسان را در جهان از بين برد و داروين هم توهم يگانه بودن انسان در طبيعت زنده را نابود ساخت ،فرويد نيز ضربه اي مهلك بر احتمالاً بزرگترين توهم انسان نواخت ،تصور اين بود كه انسان حاكم بر اعمال و افكار خود است.
روانكاوي، بالاخص از رهگذر كار زيگموند فرويد، جامع ترين و منسجم ترين نظريه درباره انگيزش و آسيب شناسي رواني را ارائه نموده است، نظريه اي كه هنوز طراوت و تازگي خود را حفظ كرده است. در واقع بينش ها و تحليل هاي فرويد درباره جبرگرايي رواني، اوايل كودكي،و فرايند هاي ناهشيار، تاثير زايل نشدني بر روانشناسي گذاشته است(كورچين، 1983). مفاهيمي مانند آسيب (ضربه)،سوگ، دفاع،روابط شيئي،اظطرب جدايي،و دوره هاي حساس در اوايل كودكي، براي طرز تفكر روان كاوي درباره مشكلات مراجع بسيار تعيين كننده هستند.مع هذا، انواع ديگر روان درماني و روش هاي رفتاري تنها در اين اواخر توجه جدي به اين اصطلاح ها مبذول داشته اند (بالبي،1982).
افزون بر اين، روانكاوي فراتر از يك نوع روان درماني صرف است؛ روان كاوي همچنين نظريه اي درباره رفتار انسان و روش مشاهده است.اس.فرويد (1923) در تعريفي كلي به اين نكته اشاره كرده است((شيوه اي براي تحقيق درباره فرايندهاي ذهني به ويژه پديده ناهشيار، روش درمان مبتني بر اين شيوه، و مجموعه اي از مشاهدات و واقعيت هاي گردآوري شده كه درمجموع ساختار منسجم و يكپارچه نظريه اي در خصوص رفتار انسان را پديد مي آورند))(ارگل،1995؛ص523). روانكاوي، به عنوان نظريه اي در خصوص رفتار انسان، بر دو فرضيه بنيادي متكي است:(الف)جبرگرايي رواني- همه رخدادهاي ذهني علت دارند و هيچ رخدادي به طور تصادفي روي نمي دهد ؛(ب)ناهشياري پويا- بسياري از نيازها،آرزوها، وتكانه هاي اساسي بيرون از آگاهي شخص قرار دارند(برنر، 1973)اما هدف روانكاوي، به عنوان فرايند درماني، اين است كه افراد كمك كند رشد و تكامل شان را تحقق ببخشند؛روانكاوي عمدتاً براي انجام اين كار سعي مي كند محتواي قسمت ناهشيار ذهن رابه

بخش هشيار بياورد و سازمان ساختارهاي رواني (خود)را كه دنياي واقعي، به ويژه دنياي واقعي روابط بين فردي،را دريافت نموده و با آن كنش متقابل دارد،نيرومند سازد(گرينسون،1967).
در اينجا بي مورد نيست يادآوري شود كه چنانچه توضيح داده شد روانكاوي فرويد فلسفه لهو و لعب نيست. راست است كه فرويد جنسيت را پايه مهم شخصيت انساني معرفي كرده و بخصوص در هيستري سركوب شدن آنرا علت كسالت دانسته است، اما درمان را غرق شدن در عياشي جنسي ندانسته است (بيماري به علت قوي بودن غريزه جنسي در اين اشخاص پيدا نمي شود بلكه به علت غير صحيح با آن ايجاد مي گردد) (جرالد اس . بلوم ، 1352).
قبلا ديديم كه در قرن نوزدهم پزشكان اعصاب مي خواستند علل جسماني بيماري هاي رواني را كشف و به وسيله رفع آنها بيمار را درمان كنند .فرويد در جهت معكوس آنها رفت . يعني با روش رواني، به كشف علل رواني بعضي بيماريها ، (روش و طرز برخورد شخص بيمار با موانع زندگي)پرداخت و نشان دادن كه بعض عوارض جسماني همراه با بيماريهاي رواني علت رواني دارند. مثلا در بيماران مبتلا به هيستر فلجهاي جسماني زيادي ديده مي شود كه آزمايشهاي پزشكي نمي توانند آنها را تاييد كنند .مثلا بيمار قادر نيست دستش را حركت دهد، در حاليكه عضلات و اعصاب دستكاملا سالم اند؛ يا درست نمي بيند، در حاليكه چشم پزشك هيچ ضايعه عضوي در چشم او تشخيص نمي دهد؛ يا مرتب قي مي كند و قادر به غذا خوردن نيست، در حاليكه پزشك متخصصدستگاه گوارش علت موجهي براي اين حالت نمي يابد. پيش از آن بيماران هيستريك را درغگو مي شناختند.فرويد نشان داد كه در اين بيماران اعضاي بدن تحت تاثير بيماري رواني واقعا قدرت عمل خود را از دست مي دهند. روش درمان فرويد خيلي ثمربخشتر بود.معذلك او رقيب و مخالف پزشكان اعصاب نبود و راهي را كه آنها دنبال مي كردند مورد تحقير قرار نداد . چه روش فرويد محدود به يك دسته از بيماريهاي رواني است كه آنها را نوروز مي ناميد و در


دانلود مستقیم فایل

بررسی و دانلود تحقیق جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي

بررسی و دانلود تحقیق جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي دارای نکات کلیدی تحقیق, جايگاه, و, نقش, اعتماد, در, روابط, اجتماعي

جايگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعي

معناي لغوي اعتماد:
« اعتماد ترجمه واژه انگليسي « Trust » است كه در زبان لاتين معادل كلمه Faith يواناني مورد استفاده قرار گفته است. ريشه در كلمه Faith مفهوم، وثوق، اعتماد، تسليم در برابر اراده ديگري و اطمينان به شخص ديگر، مستتر است.
« اونا مونو » ريشه يوناني واژه اعتماد را فعل « Pistis » عنوان كرده كه معادل همان واژه « Fuith » است. اين دو واژه، را هم زاد يكديگر تعريف كرده و مي نويسد، در رشد اين دو كلمه، مفهوم وثوق ، اعتمادو تسليم در برابر اراده ديگري و اطمينان به شخص ديگري مستتر است ( او نامونو، 1370‍؛ 247 ) در زبان فارسي، آنگونه كه در فرهنگ معين آمده، اعتماد مترادف است با تكيه كردن، واگذاشتن كار به كسي، اطمينان، وثوق، باور و اعتقاد ( معين، ج1، 1375‍؛ 302 ). فرهنگ عميد نيز، مترادف هاي مشابهي براي اعتماد عنوان كرده است. نظير، تكيه كردن، واگذاشتن كار به كسي، آهنگ كردن، با اين تفاوت كه براي اطمينان، مترادف هاي جداگانه ايي، آورده به نحوي كه تفاوت دو واژه « اعتماد » و «اطمينان » را نشان مي دهد. « اطمينان » مترادف، آرام گرفتن آسايش خاطر داشتن و خاطر جمعي است. ( پور محمدي، علي اصغر ، 1376؛ 9‌ ).

تعريف اعتماد:
« اعتماد » تعريف واحدي ندارد و با توجه به حوزه هاي مختلفي كه مورد توجه قرار مي‌گيرد – سياست، اقتصاد، جامعه، روانشناسي- و نيز رويكردهاي متفاوت به آن – رويكرد كنش انتخاب عقلاني، رويكرد اجتماعي، كاركردي روانشناختي، تعريف هاي متعدد و متفاوتي از آن شده است.
برخي از تعريف هاي مهم اعتماد در ذيل آمده است:
تعريف « اريك، اريكسون » نظريه پرداز، حوزه روانشناسي از اعتماد: انتظار برآورده شدن نيازهاي شخصي و اينكه مي شود روي دنيا، يا منابع برآورده كننده خارجي حساب كرد. ( اميد كافي، 1380؛ 10 ).
تعريفي كلاسيك از اعتماد « باوري قوي به اعتبار، صداقت و توان يك فرد، انتظاري مطمئن و اتكا به ادعايا اظهار نظري بدون آزمون آن ( Lyon. 2002. 664 ).
اعتماد عبارت است از « انتظار رفتار اجتماعي خوب، صادقانه، همكاري جويانه، از ساير اعضاي جامعه بر اساس هنجارهاي مشترك (45. 1995 Fukuyama. ).
اعتماد عبارت است از اطمينان به ديگران با وجود امكان فرصت طلبي آنان ( عدم قطعيت و مخاطر آميز بودن ) ( 18. 1996 Misztal. ).
اعتماد نوعي شرط بندي است در رابطه با كنشهايي كه ديگران در آينده انجام مي دهند.
( 24. 1999 Ss tpmpk. ). – اعتماد را واگذاري منابع به ديگران مي دانند با اين انتظار كه آنها به گونه ايي عمل خواهند كرد كه نتايج منفي به حداقل ممكن كاهش
مي يابد و دست يابي به اهداف ميسر مي گردد. (اليسون و فايرستون، به نقل از، امير كافي، 1380؛ 10).
ليو، ( Lciou، سيلويا ( Sylvia )، برانك ( Brunk )، اعتماد بين شخصي را از ديدگاه ديگري مورد توجه قرار داده اند و آنرا معادل ايمان به مردم ( Faith in people ) در نظر مي گيرند و معتقدند كه فرهنگ هاي جوامع مختلف در اين زمينه با هم تفاوت دارند. زيمل جامعه شناس آلماني نيز تفسير مشابهي از اعتماد ارائه مي كند، به اعتقاد او اعتماد نوعي ايمان و اعتقاد افراد به جامعه است. آنتوني گيدنز ضمن موافقت با تعريف زيمل، برداشت خود از اعتماد را با اين تعريف آغاز مي كند كه، اعتماد به عنوان اطمينان يا اتكاء بر ماهيت يا خاصيت شخصي، چيزي يا صحت گفته اي، تعريف مي شود. به اعتقاد او، مفهوم اطمينان و اتكاء در تعريف فوق به وضوح با آن ايماني كه زيمل آنرا توصيف كرده در پيوند و ارتباط است ( به نقل از اميد كافي، همان؛ 11).

جايگاه و نقش اعتماد در كنش اجتماعي:
تعريف هاي فوق، و تعريف هاي مختلف ديگري كه از اعتماد شده، عملاً نتوانسته اند، فضاي روشني از مفهوم، « اعتماد » ارائه دهند، امري كه افرادي چون، لوهمان (Luhmann ) و مك نايت ( Mcknigh ) را بر آن داشته تا همواره از بحث هاي موجود در رابطه با « اعتماد » انتقاد كنند ( رجوع كنيد به بخش مباني نظري، « عسگري مقدم » نظريه هاي لوهمان و مك نايت . 1382، 44- 56 ).
برخي نيز براي گريز از اين ابهامات، بحث هاي خود را با يك سري مصداق هاي عيني از زندگي اجتماعي، همراه كرده اند ( سزتومكا، كلمن، پوتنام و… ) مصداق هايي كه همواره نقش و اهميت اعتماد را در كنش اجتماعي نشان مي دهند. آنچه مسلم است. و از متون اعتماد بر مي آيد، اعتماد همواره متوجه ديگري يا ديگراني است كه در محيط اجتماعي ما حضور دارند ( البته بطور مستقيم در يك رابطه چهره به چهره يا غير مستقيم از مواجهه با محصولات ديگران، در اين خصوص براي اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به كتاب « اعتماد » يك تئوري اجتماعي، پيوتر، سزتوميكا، Pioter, Sztopka، 1999؛ ). افرادي كه در جريان اعتماد، يا بطور مستقيم با آنها دست به كنش مي زنيم و يا اينكه در كنش اجتماعي خود متوجه حضور يا اثرات آنها هستيم. بطور كلي مي توان گفت كه «اعتماد » همواره پاي ثابت كنش اجتماعي است. در ارتباط شناسي (مطالعه ارتباطات انساني) اين نكته به صورت جدي تري مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه، « حميد مولانا » در مقدمه اي كه براي كتاب « ارتباط شناسي » «محسنيان راد» نوشته، در توضيح واژه انگليسي« Communication » و اينكه معادل فارسي آن « ارتباط » همواره فاقد برخي ويژگيهاي ريشه ايي اين واژه است، مي نويسد « در تعريف واژه « Com mumication » دو عامل و اصل مهم وجود دارد: يكي اصل شركت كردن و ديگري اصل اعتماد. بدون اين دو عامل اصلي « Com mumication » آنطور كه در علوم اجتماعي از آن استفاده مي شود معناي خود را از دست مي دهد. مثلاً براي اينكه دو نفر با هم جريان و سير ارتباط داشته باشند بايد اين دو فرد ] در [ چيزي با هم شراكت داشته باشند. اين عامل را در انگليسي « Sharing » مي گويند، علاوه براين براي اينكه اين جريان ايجاد شود اين دو فرد بايد حداقلي اعتماد يا « Trust » نسبت به يكديگر داشته باشند ( محسنيان راد. 1376؛ 16 ).
از اين رو « اعتماد » يكي از مؤلفه هاي مهم زندگي روزمره به حساب مي‌آيد. بطوريكه بيشتر نگاه ها به آن از منظري كاركرد گرايانه، است. اين كاركرد و يا به عبارتي نقش و جايگاهي كه براي اعتماد تعريف مي شود پيوند نزديكي با دو مؤلفه، « كنترل » و «پيش‌بيني » دارد كه خود متوجه عنصر مهم ديگري به نام « نظم اجتماعي » هستند، نظمي كه تداوم و ثبات كنش هاي اجتماعي در گرو آن است. ( رجوع كنيد به 19و 1999 و Sztompka ). در جريان كنش اجتماعي همواره مكانيسم هايي هستند كه نياز به كنترل و پيش ‌بيني ديگران را مرتفع مي كنند، مكانيسم هايي كه كنش را در چهارچوب مشخصي هدايت مي كنند، ارزشها و هنجارهاي مشترك از جمله اين مكانيسم ها به حساب مي آيند، توسل به يك سري قراردادهاي رسمي و غير رسمي نيز شكل ديگري از اين مكانيسم هاي كنترل كننده است كه امكان پيش بيني كنش ديگران را براي ما فراهم مي كنند اما با توجه به ماهست مختار كنش گران انساني اين مكانيسم ها عملاً كافي نيستند، اين مسأله، موقعيتي دشوار و بحراني بوجود مي آورد، اما اگر بشود فراتر از اين مكانيسم ها، « اعتماد‌ » كرد، اين بحران مرتفع خواهد شد. نقش و اهميتي كه به «اعتماد » داده مي شود در بين نظريه پردازان مطرح « اعتماد » اين امر در بحث، نيكلاس لوهمان، (‌Nilclas Luhmann ) پر رنگ تر است. به ويژه از آن رو كه آنرا با اقتضائات جامعه مدرن پيوند مي زند، «پيچيدگي» و « ريسك » مهمترين اين اقتضائات است. ميزتال ( Misztal ) در اين رابطه مي نويسد « او بحث خود را به دو تغيير بر هم بسته ساختاري، جهان مدرن، متصل كرده است، اول اينكه، جهان مدرن، جهاني است با پيچيدگي ‌هاي غير قابل مديريت و دوم افزايش خطر پذيري به جاي خطر ، به اين معني كه كنش هاي همواره ممكن است به نتايج خطرناكي منتهي شوند، بنابراين در جهان مملو از تنوع و پيچيدگي، عقلانيت خطر پذيري لازم است و لازمه آن نيز «اعتماد» است. ( 73. 1996. Misztal ).
لوهمان براي اعتماد، نقشي تعريف مي كند. كه پارسونز از آن تحت عنوان « واسطه هاي عموميت يافته » ياد كرده است. چيزهايي كه مردم در ارتباطات خود، آنها را به كار
مي گيرند، نظير، پول، عشق و ثروت. لوهمان اين


دانلود مستقیم فایل

بررسی و دانلود تحقیق آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن

بررسی و دانلود تحقیق آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن دارای نکات کلیدی تحقیق, آزادي, و, جايگاه, آن, در, حکومت, از, نگاه, قرآن

آزادي و جايگاه آن در حکومت از نگاه قرآن
تعريف آزادي : در اين باره تعريف هاي بسياري وجود دارد ولي ساده ترين تعريفي که شده اين است : « آزادي فقدان مانع و جلوگيري است»1
اين تعريف اگرچه ساده است اما مبهم و چند پهلوست و بر اساس آن قضاوت در باب خوب يا بد بودن آزادي نيز بسيار مشکل خواهد شد . در تعريف ديگري گفته شده است : « آزادي قدرت داشتن براي انجام دادن هر کاريست که به ديگران زيان نمي رساند. » 2 طبق اين تعريف حدود آزادي بايد بوسيله قانون معين شود تا مشخص شود چه کاري به ديگران زيان مي رساند و چه کاري به ديگران زيان نمي رساند .
لازم به ذکر است در بررسي مسئله آزادي توجه عمده پژوهش معطوف به آراء متفکران شيعه و معاصر بوده است و بر اين مبني انواع آزادي را مي توان اين گونه بيان کرد :
1. آزادي تکويني : انسان از نظر خلقت موجودي با شعور و اراده است و اختيار دارد ، يعني اينکه وقتي انسان در برابر هر کاري که انجام آن امکان پذير است قرار مي گيرد به حسب طبيعت وجوديش نسبت به آن کار در نقطه اي قرار مي گيرد که محل تلاقي دو راه است : انجام دادن و ترک کردن. پس انسان به حسب فطرت خود نسبت به انجام دادن يا ترک کردن کارها آزادي است و اين همان « آزادي » است 3
2. آزادي تشريعي : به طور في الجمله لازمه آزادي تکويني آزادي ديگري است که « آزادي تشريعي » نام دارد . ( هر چند ميزان اين ملازمه را به طور دقيق نمي توان بيان کرد. ) به اين معني هيچ يک از افراد بشر حق ندارند مالک اراده و عمل ديگران بشود و آنها را را بنده خود سازد و انسان ها بايد در تصميم گيري هايشان آزاد باشند . 4 خداوند متعال مي فرمايد :
قل تعالوا الي کلمه سواء … و لا يتخذ بعضنا اربابامن دون الله ( آل عمران ، 3/64)

در جاي ديگر آمده است :
ما کان بشر … يقول للناس کونوا عبادا لي من دون الله ( آل عمران ، /79)
هيچ بشري حق ندارد بگويد به جاي خداوند بندگان من باشيد .

نگرشي ديگر به انواع ازادي ، تقسيم آن به دو نوع ازادي معنوي و آزادي اجتماعي است . لازم به ذکر است که اين دو نوع مورد توجه ويژه قران کريم قرار گرفته و به عنوان اساسي ترين اهداف انبياء در قرآن ذکر شده است و لذا نقطه کليدي توجه ما نيز در اين پژوهش به آن دو خواهد بود .

آزادي اجتماعي خود به انواع مختلف آزادي سياسي ، آزادي بيان ، عقيده و … تقسيم مي شود .
الف ) آزادي اجتماعي :
در تعريف اين نوع آزادي گفته شده است : آزادي اجتماعي يعني {اينکه} بشر بايد در اجتماع از ناحيه ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد . ديگران مانعي در راه رشد و تکمل او نباشند . او را محبوس نکنند . به حالت يک زنداني در نياورند که جلوي فعاليتش گرفته شود . ديگران او را استثمار نکنند ، استخدام نکنند ، استبعاد


دانلود مستقیم فایل

بررسی و دانلود تحقیق جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر

بررسی و دانلود تحقیق جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر دارای نکات کلیدی تحقیق, جايگاه, خانواده, از, دیدگاه, پیامبر

جايگاه خانواده از دیدگاه پیامبر
«و لقد كرّمنا بنى آدم» (اسراء /70)

و ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم.
به طور كلى در برخوردها و رفتارهاى اجتماعى، روابطى كه انسانها با هم برقرار مى‏كنند تابع
دو ديدگاه است . يا بر مبناى ديدگاه «كرامت» است و يا بر مبناى ديدگاه «اهانت» است . بر
اساس اين دو نوع نگرش ، روابطى كه انسانها با هم دارند يا مبتنى بر «تكريم» وگرامى
داشتن است و يا مبتنى بر «استخفاف » و حقير شمردن است. در يك نگاه،انسان موجودى
است با ارزش و شريف و صاحب كرامت ذاتى و «حاصل بر و بحر» 1 و در نگاه ديگر موجودى
است بى ارزش و حقير و فاقد كرامت ذاتى و صرفاً طبيعى .
هرگونه كه انسان را تلقى كنيم، همان گونه با او برخورد مى كنيم . اگر انسان را موجودى
صاحب كرامت بدانيم، تلاش مى كنيم اين كرامت را در او تقويت كنيم، و به عكس اگر ديگران
را بى كرامت بدانيم، از سر تفرعن، آنان را كوچك شمرده ، مورد اهانت و حقارت واسخفاف
قرار مى‏دهيم . خداوند در مورد كرامت ذاتى انسانها، در آيه 70 سوره اسراء فرمود: «و لقد
كرمنا بنى آدم» (ما فرزندان آدم را – نوع انسان را – كرامت بخشيديم) و همچنين فرعون را، به
عنوان نمونه نگرش و برخورد تحقير آميز با انسان معرفى كرده است:
«فاستخف قومه فاطاعوه انهم كانوا قوماً فاسقين.» 2
او (فرعون) قومش را استخفاف كرد، پس اطاعتش كردند كه آنها قومى فاسق بودند.
فرعون، سمبل برخورد تحقير آميز با انسان است كه بقاى نظام فرعونى و مناسبات سلطه و
استثمار و استحمار ، جز در چهار چوب تهى كردن انسانها ميسر نمى‏شود.
انسان خفيف است كه مطيع فراعنه مى‏شود و اين نيست مگر به سبب «فسق» 3 او.
انسانى كه كرامت خود را زمين مى‏گذارد؛ انسانى كه پذيراى اهانت مى‏شود، ابتداً بايد
فاسق شده باشد، بايد از محتواى الهى خود عدول كرده باشد، تا پذيراى استخفاف ستمگر و
حكومت ستم شود. اصولاً راه و رسم و سيره همه جباران و حكومتهاى خودكامه و فاسد بر
اين است كه بارى ادامه تفرعن و خودكامگى خود، مردم را خفيف سازند، تهى كنند و آنها را
از نظر تفكر در سطحى نگاه دارند كه خطرى برايشان ايجاد نشود با تحميق آنها و خرد كردن
شخصيت حقيقى شان، آنان را به صورت ابزار وادواتى براى مقاصد خود سازند. جالب آنكه در
آيه فوق علت پذيرش استخفاف و قدرت گرفتن فراعنه را در فسق مردم معرفى مى‏كند: «آنها
گروهى فاسق بودند»، كه اگر فاسق نبودند و از اطاعت خدا و فرمان عقل خارج نشده بودند و
خود را از محتواى الهى، انسان خويش تهى نساخته بودند، تسليم هيچ فرعونى نمى‏شدند
آنها خود كرامت خويش را لگدمال كرده بودند، آن گاه تسليم استخفاف فرعونى شدند، آنها
فاسق بودند كه تن به تبعيت فاسق دادند.
بنابر آنچه گذشت، به اعتبارى در برخورد با انسان دو ديدگاه وجود دارد:
1- ديدگاه «الهى» كه انسان را با كرامت مى‏داند و نحوه برخورد با انسان را برخورد از سر
تكريم مى‏خواهد.
2- ديدگاه «فرعونى» كه انسان را براى اينكه به زير سلطه بكشد، استخفاف مى كند او را
حقير مى‏داند و دست به تحميقش مى‏زند، كه اگر انسان خرد شد، خفيف شد، سبك شد ،
تن به هر خوارى و پستى مى‏دهد.
منطق عملى پيامبر (ص)
سيره انبيا در برخورد با انسان، سيره الهى است . آنها «كريم» بودند و برخوردهايشان
«كريمانه» ؛ «صاحب كرامت» بودند و اهل «تكريم» مردم. انسان تا كرامت نداشته باشد،
نمى‏تواند تكريم كند و رسول خدا (ص) با كرامت‏ترين انسانها بود، چنانكه سيره نويسان در
وصف آن حضرت نوشته‏اند: «كان اكرم الناس» ؛ 4 و على (ع) در توصيف اين شأن رسول اكرم
(ص) او را گرامى‏ترين فرد عشيره و خاندانش معرفى كرد. 5 او گرامى‏ترين خلق خدا بود، كه
خداوند در كتاب شريفش به وجود گرامى او سوگند ياد مى‏كند و مى‏فرمايد:
«لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون.»6
به جانت سوگند اينها در مستى خود سرگردانند.
قاضى عياض پس از ذكر اين آيه شريفه و بيان اينكه خداوند در اينجا نهايت تعظيم و تكريم را
نسبت به آن وجود عزيز عنوان فرموده است ، از قول ابن عباس نقل مى‏كند: «ما خلق الله
تعالى، و ما ذرأ ، و ما برأنفساً اكرم عليه من محمد (ص) و ما سمعت الله تعالى أقسم بحياة
أحد غيره.» 7(خداوند تعالى وجودى را گراميتر از محمد (ص) خلق نكرد و نيافريد و لباس
هستى نپوشانيد، و من نشنيده‏ام كه خداوند جز به وجود (گرامى) او به كس ديگرى سوگند
ياد كرده باشد). و از ابوالجوزاء 8 نيز شبيه به همين سخن نقل شده است .9
آن حضرت «اكرم خلق» بود و بيشترين تكريم را در رفتارش نسبت به خلق خدا داشت . او كه
مزين به وصف «لولاك لما خلقت الافلاك » 10 بود، در مناسبات اجتماعى خود آن قدر
بى‏پيرايه وعارى از هر تكلف و افتاده بود كه گويا بشرى است مثل ساير مردم بى هيچ مزيتى
، 11 و سيره اجتماعى‏اش بر تكريم انسانها استوار بود و آن چنان آنها را مورد احترام قرار
مى‏داد و گرامى مى‏داشت و شخصيت مى‏بخشيد كه تصورش نيز دشوار بود . حضرت
حسين (ع) گويد از پدرم از مجلس رسول خدا (ص) پرسش كردم ، فرمود:
«(پيامبر) در مجلسش بهره هر كس را عطا مى كرد (هيچ كس بى بهره از مج


دانلود مستقیم فایل